چهارشنبه ، ساعت 19:15
سلام، سحر صحبت می کنه! دارم می نویسم...
امروز خونه ی دختر خاله ی عزیز بودیم، اینکه تو این وضع درس و زندگی آدم یه روزِ کاملشو بذاره برای یه مهمونی دیگه خیلی معرکه ست!
الآن با آژانس دارم بر می گردم خونه، میدونِ تجریش هستم. آقای محترم راننده پرسیدن که آهنگ گوش می دین و گفتم فرقی نمی کنه و صدای بلند موزیک... کفشامو در آوردم و چهار زانو نشستم!!!
یادم افتاد باید به یه سری از کارا سامون بدم و دیدم بهتر هستش که بنویسم! شروع کردم... حسِ خوبِ زندگی!
خوب که فکر می کنم می بینم برنامه ی زندگی رو باید درست کنم. الان به جای اینکه افسار زندگی تو دستم باشه، افسارِ من تو دست زندگیه و داره منو دنبالِ خودش می بره، اون این حق رو نداره. اراده ی خودم خیلی بهش برخورده!! دیگه داره چپ چپ نگام می کنه! (لیلا جون گفتم مشکل همینه ) از امروز برنامه ی هر روز زندگیم قبل از شروعش باید معلوم باشه و برسم به اونجایی که واقعاً می خوام و بر خلاف عقیده ی اطرافیان می دونم که بهش نرسیدم، ولی نگران نیستم، می دونم که می رسم.
وقتی ماشین می خواد راه بیفته، پا رو که روی گاز فشار می دی اولش یه کمی بدنت به عقب کشیده می شه، از قضیه ی اینرسی گذشته (!!) احساس می کنم اون یه کم عقب رو رفتم و الان دیگه وقتشه که باز برم جلو! فعلاً احتیاجی به ترمز احتیاط هم نیست، آهسته و پیوسته ... می رسم ... خیلی زود!
پیوستگیه ذهنی و تعهدی که نوشتن ایجاد می کنه رو فعلاً طورِ دیگه ای نمی تونم پیدا کنم!
ممنونم از خدای نازنینم!
سلام.
مفتخرم که خوشحالی بی حد خودم و تبریکات صمیمانه ام را بابت این اتفاق خوب و زیبا ابراز کنم،و دیگه اینکه سحر جان تو همیشه جلویی،این که ثابت شده،فکر ِ گذشته و عقب گرد را هم نکن،فقط روبرو،فقط حرکت...مثل همیشه...
خیلی خوشحالم و ممنون...
خوش به حالت که اقلا تو باغ هستی
سلام٬
راستش نمیشد باور کرد که وبلاگنویسی رو برای همیشه بذاری کنار. :) خوشحالم که برگشتی و اینچنین استوار.
سلام سحر جان امیدوارم خوب باشی در باره زمستان همونجا جواب پیغامتو میدم خوشحالم می بینم دوباره شروع کردی هر چند نرفته بودی خوب حس بودن حس خوبیه ...امیدوارم همیشه موفق باشی ...(در ضمن زمستان معمولا در بهار خودشو نشون می ده ...)
سلام . خونه ی نو مبارک . خیلی خیلی خیلی خیلی .... خوشحالم که دوباره مینویسید اونم تو خونه جدید
سلام
خوش اومدی قاطی بلاگ اسکایی ها ولی من کخ یه جا دیگم!
خدا کجا بود ... ؟ چگونه یافتیش ؟
سلام. اومدم خونتون برای آشنایی.اومدم قلبمو بدم به یادگاری!
شتران نباید یک بعدی باشند. باید با همه چیز برخورد کرده و عکس العمل مناسب نشان دهند. راجع به آدم ها هم متاسفم...
سلام من هم با جمله کنفوسیوس موافقم سحر جان من لعنت نکردم ...ابراز درد کردم اما نه برای خودم برای مردم ...
سلام ...من هم موافقم که از سیاهی نگم ...اما بعضی اوقات نمیشه ...اینقدر فشارها زیاد می شه که...اما خوب من اصلا دوست ندارم به یه جنبه به زندگی نگاه کنم و سعی می کنم تو نوای نی فقط به جنبه قشنگ زندگی نگاه کنم...
نمی دونم چرا دلم نمیخواد اسمم رو بگم چون فکر می کنم نباید از اینجا سر در می اوردم قول میدم دیگه اینجا سر نزنم راحت باش / من هم دوست ندارم کسی از بلاگ خصوصیم مطلع بشه / با اجازه /ارادتمند ... نگم بهتره
امیدوارم همیشه شاد باشی
سلام سحر جان ممنون از اینکه بهم سر زدی و امیدوارم اونطوری که دوستات گفتن و مجدد شروع کردی این بار همیشه پاینده باشی. بای بای
evaa Salam khobbiiiiiiiiiiiiiiiii?!?!?!I
بابا .... یه ندایی چیزی میدادی سحر جون ؛ من که خداییش خیلی غافلگیر شدم ... به هر حال خیلی خیلی خیلی خیلی ...... خیلی خوشحالم که دوباره شروع کردی :( ......... راستییییییییییییییییییییی زحمت این لینکرو هم برام بکش لطفا . :-*
سلام...خوشحالم دوباره شروع کردی به نوشتن.اون یه دوره لازمه.اصلا خوبه.همه وبلاگ نویسا یه دوره مرخصی رو احتیاج دارن:-)در مورد گاز و عقب زدن ماشین این فقط در رانندگی خانومها نمود داره:Dبله!رانندگی بلد نیستن این جوری میشه
وگر نه بیا من همچین حرکت می کنم اصلا نمی فهمی چه خبر شده!آب تو دلت تکون نمی خوره.بله یه کم هم رو رانندگی کار کنی بد نیست....قربانت.تو درسا و همه برنامه ریزیهات موفق باشی.
خودت سحری اومدی نسازی چرا وبتو سیاه انتخاب کردی موقع خوندن چشمو اذیت میکنه حالا بی خیال کم نوشتی ولی قشنگه خوشحال میشم به وب منم سری بزنی بلخره یه نون وپنیری هست ۰۰۰۰۰۰موفق باشی
سلام سحر عزیز ممنونم که به وبلاگم سر زدی فقط سحر عزیز امیدوارم همیشه دلت برعکس وبلاگت سفید باشه منتظره پیغامت هستم بای
سلام خیلی خوشحالم که دوباره مینویسی .موفق باشی عزیز
سلام. یادتونه یه چیزی در باره ی دنیا و گلستان و این حرفا گفتین؟ بیایم سعی کنیم خودمون خوب باشیم. اگه تونستیم، دنیا گلستانم می شه.
حافظ -علیه الرحمه- می گه:
جمال یار ندارد نقاب و پرده، ولی / غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
سلام از اینکه باز هم می نویسی خوشحال شدم موفق باشی
سلام دوست تازه و عزیز وبلاگت رو خوندم امیدوارم همیشه موفق باشی معلومم هست مثل خودم شب زنده داری !پایدار باشی
سلام خوش اومدی. اومدی که بمونی دیگه؟
راستی من از رنگ وبلاگتان هیچ خوشم نمی آید ! بدم هم ~
سلام
خوشحالم از اینکه این یکی وبلاگ رو هم دیدم بسیار زیبا و قابل تقدیر فکر می کنم خداوند فقط به خاطر آفرینش شما گفت فتبارک الله الحسن الخالقین
آنجا که عقاب پر بریزد از پشه کوچکی چه خیزد
من زیاد حرف نمی زنم خدا نگهدار