جشنواره

سلام،

رویداد اجتماعی، فرهنگی، علمی . . . !!

جشنواره ی ( بازارِ!!) کارت های تلفن و اینترنت:

دیروز اولین (البته برای من!) جلسه ی کلاس طراحی بود (هیچ وقت حتی تصورش رو هم نمی تونستم بکنم که یک روزی برم کلاس طراحی! )، بعد از کلاس، تیبا پیشنهاد کرد بریم جشنواره ی کارت های تلفن و اینترنت.
پیشنهادِ خیلی خوبی بود (ممنون!  ). با تیبا و پریسا راه افتادیم. هر کس که توقعی بیش از اسم این جشنواره داره کاملاً در اشتباهه، چون حقیقتاً چیزی بیش از کارت اینترنت و تلفن نمی شد پیدا کرد. آها، نه . . . چیزای دیگه هم بود، مثل کامپیوترهای زیادی برای استفاده ی علاقمندان که روی نود درصدشون می شد تعداد زیادی صفحه ی بازِ یاهو مسنجر رو دید !!!!!

روی هم رفته برای کسانی که فقط دنبال کارت اینترنت و تلفن با قیمت مناسب بودن جای خوبی بود.


رویداد عاطفی!

دیشب هم سرِ شام بابا بدون مقدمه گفتند که دیروز بله برونِ فلانی بود و . . . !
ایشون یکی از آقایون فامیل ما هستند. من که با شنیدن این خبر کاملاً اشتهام کور شد!!
ظاهراً تعدادی از افراد فامیل که دلشون نمی خواست این اتفاق بیفته چند روز پیش خدمت این آقای داماد رفته بودن که منصرفشون کنند و گفته بودن که ما کسِ دیگه ای رو براتون سراغ داریم که خیلی بهتره، فعلاً این کارو نکنین و این آقای داماد هم که ماشاالله زرنگ تر از این حرفان فرموده بودن که بریم اون خانوم دیگه رو هم ببینیم هر کدومشون بهتر بودن با همون ازدواج می کنم و از اونجایی که اصلاً کسِ دیگه ای در کار نبوده هیچ جوری نتونستن ایشون رو منصرف کنند و خلاصه دیروز هم قرار بوده برن محضر تا صیغه ی یک ساله براشون بخونن و اگه همدیگه رو پسندیدن عقد دائم بشن و به پای هم پیر شن . . . نه، ببخشید، پیر که نه . . . از زندگیشون لذت ببرن! 

یک چیز دیگه هم اینکه نمی دونم عروس خانوم چه مشخصاتی دارن ولی این آقای داماد و فامیل ما الآن بیش از یکسال هست که خانومشون فوت کردن و اطرافیان بهشون گفته بودن اگه شما زودتر از خانومت رفته بودی راضی بودی اون ازدواج کنه که حالا خودت می خوای ازدواج کنی؟ و ایشون هم فرموده بودن ” اون پیر بود . . . من که پیر نیستم . . .“

و به عنوان آخرین و مهم ترین نکته عرض کنم که ایشون حدوداً  98  سالشونه !!!!!!!!!!!!!!!!!