جشنواره + طوفان !

سلام،

ما هم رفتیم جشنواره ی بستنی و شکلات . . . جشنواره که چه عرض کنم، فرض کنید رفتید به یک سوپر مارکت که خیلی خیلی شلوغه و از قضای روزگار آقای پرویز پرستویی و جناب حبیب رضایی هم اونجا هستند، با این تفاوت که احتمالاً هیچ وقت «چیه» و «چرا» برای خرید به فروشگاه نمی رن!!! خوشمزه ترین بستنی هم طرح بستنی روی پوستر ”جشنواره” بود!

البته فال حافظ هم با ابتکار خاصی می فروختند:

دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
 گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند 

یک گلدون سفالی بدون لعاب برای کلاس طراحی هم می خواستیم که در راه برگشت گرفتم (البته نه از جشنواره!) وقتی رسیدیم برادر خوش خیال من گلدون رو که دید گفت: وای ی ی ی سحررررر این گلدونه شکلاتیه؟؟ اونجا پر از مجسمه های شکلاتی بود، نه!؟!؟!؟! 

یکی از دوستان می گفت برای قدم اوّل خوبه . . . نمیدونم، شاید!

از همه ی اینا بگذریم در هر لحظه اگه فقط یه خورده فکر می کردین که این جشنواره چرا برگزار شده و عوایدش قراره صرف چه کاری بشه خیالتون راحت می شد که وقتتون رو تلف نکردین!

*   *   *   *

قشنگ ترین لحظه ی این جمعه طوفانش بود!

طوفان رو خیلی دوست دارم از اینکه می تونه تو یک لحظه سکوت آسمون و طبیعت رو بشکنه و داد و بیداد راه بندازه لذت می برم!
خیلی وقتا آسمون اونقدر برامون عادی میشه که ممکنه بی تفاوت، حتی بهش نگاه هم نکنیم، ولی موقع طوفان یه لحظه هم نمی شه از فکرش بیرون اومد!

تازه کلی هم به تمیز شدن هوای تهران بعد از طوفان کمک می شه . . . ! ! !