سفر

سلام!

با دانشگاه یک سفر اجباریِ درسی 3 روزه باید بریم! 3 هفته است دارم تلاش شبانه روزی می کنم که یه جوری نروم، ظاهراً هیچ راه خداپسندانه ای که باهاش بشه از زیر این قضیه در رفت وجود نداره! می گن 12 نمره ی پایان ترم رو این سفر داره، حیف که شدیداً احتیاج به پاس شدنه همه ی درسا دارم وگرنه حتی حاضر بودم نمره شو نگیرم! قرار بود این هفته بریم و برنامه 100% بود، خدا رو شکر روز قبلش خبر دادن که به دلیل سفر یکی از رجال سیاسی به شهر مورد نظر برنامه فعلاً لغو شده!!!! واقعاً عالی شد. من پیشنهاد کردم یه خونه برای ایشون اونجا بگیریم که فعلاً ساکن باشن تا این ترم تموم بشه و دست از سر ما بردارن!

اولین مشکل دانشجوییه که نتونستم هیچ جوری حلش کنم! هنوز که نرفتیم، تا اون موقع هم خدا بزرگه!

* * *

با یکی از دوستان عزیز هم رفتیم نمایشگاه (جشنواره!؟) شکلات و شیرینی و وب و وپ و نشریات الکترونیکی!

نمایشگاه (و نه فروشگاه!) شکلات و شیرینی که تقریباً شکنجه گاه بود!! چون هیچ چیزی برای فروش نداشتن و فقط باید می ایستادید و نگاه می کردید! گفتن فقط روز آخر نمایشگاه می فروشیم! به درد مامان هایی می خورد که می خواستن بچه هاشونو تنبیه کنن بچه ها این همه خوردنی رو می دیدن و نمی تونستن بخورن!

نمایشگاه وب و ... هم بد نبود، بلاگرها هم غرفه ی نسبتاً بزرگی داشتند و انجمن وبلاگ نویسان ایران هم برنامه ی معرفی و توضیح و پرسش و پاسخ داشتند که . . . امیدوارم موفق باشن!

روی هم رفته جالب بود.

* * *

کلاس زبان احتیاج به یک جلسه فوق العاده داشت که توی یکی از کلاس های یک دبستان پسرانه برگزار شد، بالای تخته چیزی نوشته شده بود که علیرغم تلاش فراوانی که برای پاک کردنش، کرده بودند هنوز قابل خوندن بود:

بچه ها به معلم خود زبان دراز کنید. X یادتون نره!


* * *

امروز هم بحث احساسات حیوانات بود و یکی از شاگردان فرهیخته خبر داد که شتر رو وقتی می خوان بکُشن (کی دلش میاد!؟) اشک میریزه! واقعاً حیوون دوست داشتنییه!

* * *

یک موضوع دیگه هم راجع به شتر بود که به دلیل کمبود حوصله برای حرف زدن به بعد موکول می شه!