سلام،
:برای پروژه ی ... باید برید بنیادِ ... قسمت کتابخونه. یک خانوم و آقایی اونجا هستند که مثل خروس جنگی همیشه به هم می پرند و با هم دعوا دارند، اگه اون روز با هم دعوا کرده باشند جوابتونو نمی دن ولی اگه دعوا نکرده باشند راهنماییتون می کنن . . .
* * *
یک خانوم میانسال در حال درد دل در خیابان!
:چند روز پیش منتظر اتوبوس بودم، یک اتوبوس اومد که خالی بود. من گفتم سوار نمی شم. من سوار اتوبوس خالی نمی شم، حتماْ باید اتوبوس پر باشه که من آویزون بشم، تو این مملکت ما فقط باید آویزون بشیم. عادت به نشستن نداریم. یعنی اصلاً نمی تونیم...فقط باید آویزون بشیم...سوار نشدم!
* * *
روشن شکفتم، چون چشمه ای خرد
دریـــــــــــای تـــوفان با خود مرا بُرد. . .
(افشین سرافراز)
سلام.روزتون بخیر.وبلاگ قشنگی دارید.
اگه تونستید به من سر بزنید.اگه هم خواستید لینک بدید خبرم کنید تا من هم لینک بدم.ممنون.خدانگهدار
سلام خوبی اول بگم که دوم شدم............اما بعد بگم که این جا چرا انقد با حاله /یه که تلاش کن ببین می تونی اون دوتا رو آشتی بدی
سلام
وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن
ببین اون آقاهه تو بنیاد با عابدی آشناست. بگو من رفیق فامیل عابدیم کارتو را میندازه. فقط بپا خانومه نفهمه که بد جوری با عابدی بده!
***
از خانومای میانسال هم خوشم نمیآد بخصوص که درددل هم بکنن اونم تو خیابون و بدتر از همه راجع به اتوبوس و بدترتر از همه این که یکی ور داره بنویسه تو وبلاگ و دیگه حالم بد میشه وقتی یکی بره برا مطلبه بازخورد بذاره ... وای امروز چقدر سرحالم!!
همیشه آویزون و توی صف ...
پروژه هم مال فیلم مرد عوضی بود ولی حالا که ظاهرا اون مردوزن هردو مریضند
واقعا تو این مملکت همیشه باید آویزون ماند
مطالب جالبی بود
مرسی و به امکید دیدار...
سلام سحر جون. یاد اتوبوس های ایران بخیر :)) من همش میام اینجا یاد میکنما :* یه دفعه سوار اتوبوس شدم از رسالت روی پله دم در واستاده بودم که دیدم وقتی در بسته شد کیف من افتاد تو خبالون (بندهش پاره شد). یه دفعه هم پام لای در اتوماچ موند :)) ای آی :))
سلام.اول از همه بگم خانمی از دیدنت بسیار تا بسیار خوشحال شدم.و اما میدونی چیه من چرا این همه مطلبتو از دست دادم؟هک شدنت/۷ نفری سوار تاکسی شدن و .../راستی فکر میکردم از این بچه پر سر و صدا ها باشی ولی خیلی اروم بودی وبلاگت غلط اندازه یا من خیلی خیال بافم؟و اما اون یه تیکه شعرت خیلی ناز بود.
درباره ی بعضی چیزها هر چقدر هم که طنز نویس ماهری باشی باز هم خواننده ها جز گریه چاره ای ندارند. از جمله همین اتوبوس که این روزها بهانه ای شده برای فحش دادن به خودمان و....
تو مملکت ما همه عادت به نشستن دارن...نشستن تا یکی دیگه به جاشون پاشه !!!
سلام
کجا اتوبوس خالی برای آدم نگه میداره ما هم بیام اونجا؟
ba taasof baiad begam delam vase tanha chizi ke tang nashode otobos haie por jamiate irane....
سلام. اولین جشنواره طوبی رو که یادتونه. اگه شرکت نکردید اییییییییییییین همه ضرر کردید. جشنواره دوم شروع شده با ۷ تا مسابقه و کلی جایزه. به ما سر بزنید.
من هم سال خدمت گذاری مردم را تبریک میگم هرچند که دیرشده
سحر بانو.سلام مرسی امدی پیشم؟راستی گفتی که عیدامو
ن بدونه اسارت نیست؟کمی برام توضیع بده؟پیشاپیش عیدتان
مبارک
سحربانو .یک جوک براد بگم.یکروز فردی زود سوار اتوبوس
شد ورفت دستش را بمیله گرفت/ به او گفتند که چرا نمشینی
گفت چند دقیقه دیگر همین هم گیرم نمیاد...اگر بی مزه بود
مرا ببخش/یا حق
به هر میبرد دریا ... تو با او همقدم میشو...
به هر ره میبرد دریا ... تو با او همقدم میشو...
سلام.......جالب بود.......با این آویزوون بودن موافقم اکثرا این ملت آویزوونن...........اما شاید از اتوبوس خالی می ترسیده...محسن
قشنگ بود
:)
راست میگی ... شرایط ما رو آویزون بار آورده ...دیگه شرایط هم عوض بشه ما نمیشیم !
- برای بالایی-
زدی مدادو داغون کردی! بازخوردو هم که محذوف کرده ای به قرینهی معنوی. الان هم که شب است. پس تو چه سحری هستی؟
از این باران جز زیبایی و عشق بر سرم نبارید ...تو ای دوست بیا بنگر که این زندگی چقدر زیباس و من براییت نغمه های عاشقانه را میسرایم..تو دوست بخند به دنیا تا عاشقانه ها به تو بخندند ..تورا به یار عشق و همیشه جاودان خدا میسپارم...همیشه عاشق و موفق باشی...آپدیت کردم...
اون عکس بالا کافی بود تا چنان نظرم جلب بشه که با آرامش و بدون عجله و احساسی که اکثر وبلاگرا واسه خوندن و نظر دادن دارن بشینم بخونم ...اصولا جدیدا هرجا که دلم بخواد میرم هرجا که عشق بکشه :ی ......آری بنویس ...بنویسی شاید که قدری از این انبوهی غم کاسته شود عزیز من....اما...خواهر کوچیکه!
چه شود ۲ تا خروس جنگی:):)
فک کنم اولین باره که اینجا کامنت میذارم (البته اولین بار نیست که میام) .... چرا آدم با قلمش یه احساس دوستی غریبی داره که بعضی مواقع به دشمنی هم میزنه ..... اون توبوسه و آویزون شدن جالب بود. مث اینه که ماها هیچوقت نمی تونیم توی یه جایی که هواش پاک و سالمه زنده بمونیم
گیرم که ما را می زنید
گیرم که ما را می برید
گیرم که ما را می کشید
با جوانه زدن چه می کنید
به امید جوانه زدن
امین
سلام...قلمت عجب نانوشته زیبایی داشت....
سلام سحر جون من نتونستم ببه بالا نظر بدم متن زیبایی بود ولی خوب این پایین نظر دادم خوبآپ کردم دوست داشتی سر بزن.......