بعد از مدت ها از صدای بارون لذت بردم، بارون هم آروم شده...بارون هنوز هم ناله می کنه...بارون اونقدر ادامه پیدا می کنه تا ابرا خالی بشن و از بین برن و آسمونو سبک کنن...آسمون چه راحت خودشو سبک می کنه...آسمون چیزی رو برای خودش نگه نمی داره، بغض می کنه،داد می زنه و همه چیز رو بیرون می ریزه...آخه آسمون باید آفتابی هم بشه، بعد از فریادهاش آروم می شه و آفتابی...آسمون چه راحت خودشو سبک می کنه!
* * *
در سلف دانشگاه:
-خانوم ساندویچ شما آماده ست، چه سسی بریزم؟ قرمز یا سفید؟
:قرمز لطفاً
-قرمز نداریم، فقط سفیده، چی بریزم؟
:....!!!! فرقی نمی کنه.هر کدوم رو خواستین!!!
* * *
رها جون تولدت خیلی مبارک ما شدیداً مشتاق دیداریم! تولد ناناز هم که گذشت ولی دوباره مبارک! جای جفتتون خالیه که یه خورده به هم گیر بدین!!!
آخری رو نمیدونم. ولی دو تای اول رو مطمئنم خودت نوشتی!
سلام . فرصت نمی کنم تمام وبلاگتون رو الان بخونم باید آف بخونم . موفق باشید .
باران...همپرسه...هم بغض....هم گریه....مرسی. تولد همه بخصوص رها مبارک چون اسمشو زیاد دوست دارم.
سلام سحر عزیزم دلم برات خیلی تنگ شده بود ... از قسمت بارون و ابر که خیلی خوشم اومد خیلی زیاد :* واقعا چقدر راحت آسمون خودشو سبک میکنه ... در مورد نوشته دوم هم یاد وقتی افتادم که میرفتیم ساندویچی و طرف میپرسید نوشابه مشکی میخوای یا نارنجی :)) خیلی باحال بود حالا حکایت این سس هست :)) بعدشم تولد دوستات مبارک :* خوش باشی و موفق همیشه :***
bazi vaghta migam khosh behale asemon ke mitone khodesho khali kone va baz ghodrate ono dare ke dobare aftabi, abi, va safo ziba beshe...
نه خانوم... این طوری نمیشه. حالا من هر کدومو بریزم میگی از اون یکی می خواستی.
سلام من بلد نیستم که خط فریاد بنویسم
سلام
از بابت ابراز لطفت ممنون با اجازه ات لینک تو رو هم گذاشتم .
در مورد باران :
باران می بارد امشب/ دلم غم دارد امشب/ آرام جان خسته / ره می سپارد امشب.
بارون و دوست دارم اما در مورد سلف باور کن دو ترم میشه که غذای آشغال دانشگاه را نخوردم تو دانشگاه ما یه سیب زمینی داغ داره که با نون سنگک میچسبه باور کن .
در ضمن نوشته هات دوست داشتنی هستن.
سلامممم...شانس اوردی سلف دانشگاه (بوفه)سفیدشم نداشت
چقدر میای تو فکرم دختر جونم ...
من که نتونستم ارتباطی بینشون پیدا کنم ... تولدشون هم مبارک ...
سلام. مطلب اولت که خیلی زیبا بود. تولد دوستت هم مبارک. حتمت نباید مطالب به هم مرتبط باشن که....سبز باشی.
ارتباطش دله و احساس
حر فی برای زدن نداری ولی معلومه آدم باحالی هستی چو ن با این حال آدم از خواندن وبلاگت خسته نمیشه
سلام...
وقتی زیاد حرف نمی زنی،پس حسابی حرف برای زدن داری(برای دوست ِ پیش از من)...
سحرم،آسمون راحته،شاید چون به دلیل ِ گریستنش فکر نمی کنه...ما اما...و بارون همیشه خوبه...
تولد همگی مبارک...
حسابی دلتنگیم...
و اسیر!...
می بوسمت،سحر بمون و سبز...:*
سلام سحر جان
از بابت اون جواب ممنونم. خوشحالم که نظرتو بیان کردی. سعی می کنم به نکات مثبت رویدادهای روزمره هم بپردازم.
فکر کنم ساندویچتو تو همون روز بارونی خوردی. بعد جمعه که اومدی بنویسی این تبریک رو هم برای دوستت نوشتی.
اصلا چی گفتم :دی.
راستی یه قرار عمومی در پیش داریم. به وبلاگم سر بزن تا در موردش مطلع بشی.
سلام. خوش به حالت٬ما که سال به سال رنگ بارون نمی بینیم...
جالب بود ولی ارتباطی بین اینا نبود اما جذاب بود
و حکایت باران یک فرصت است ؛فرصتی برای جوانه زدن
منتظرم...
سلام .... من هم تبریک ؛ سس هم که حلشو بردیم (حال نه ها !!! حل .... !)
خوب حتما ربطش به ربطیشه دیگه . اینم خودش یه جور ربطه
فکر کنم که ربط نداشته باشند مثل سس که به کباب ترکی ربط دارد!
سلام عزیزم
وبلاگ خیلی قشنگی دارین امیدوارم موفق باشین
اگه دوست داشتن خوشحال می شم لینگ تون کنم یه سری به وبلاگ من بزن
به امید دیدار
من بالاخره نفهمیدم چرا بعضی از این پست ها رو میشه نظر داد بعضی رو نمیشه . این ماسماسک بالای صفحه نمطشه یه ذره یواش تر بره ؟