سلام ... من همانم که یک سال پیش پس از پایان یافتن یک کار سخت و با کلی خستگی ٬ به طور اتفاقی ٬ برای اولین بار وبلاگتان را خواندم و تمام خستگیم را فراموش کردم ٬ آن قدر که کل آرشیوتان را ذخیره کردم و تا صبح همه را خواندم و لذت بردم و خندیدم و به فکر فرو رفتم و حتی تا پای چیزی شبیه گریستن از سرخوشی نیز پیش رفتم... هنوز خواننده تان هستم ... شاید خیلی ها فکر کنند که (( سحرم )) این روزها ٬ با (( سحرم )) دیروزها خیلی تفاوت پیدا کرده است ... من نمی دانم ... اما آمده ام تا بگویم هنوز نشانه آن سرخوشی و آن نگاه به هستی را در این نوشته ها می بینم ... و هنوز به فکر فرو می روم و می خندم و سرخوش می شوم و تا پای گریه پیش می روم. تنها احساسم را نسبت به مطالب گفتم ٬ چون فکر کردم نمی توان نظری در مورد آنها داد ... ظریفتر از آن هستند که بتوانم نظری بدهم. همیشه موفق باشید ... و امیدوارم سالهای دیگری را نیز خواننده وبلاگتان باشیم و نگاهتان به هستی ...
سلام همسایه... میبینم که هنوز ایستادهای و هر روز ایستادهای! به هر حال نمی دونم همسایهی قدیمیت یادته یا نه... ولی گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمیکاهم.. وبلاگتو دوست دارم نه بیشتر از خودت. اما به هر حال ما هم update شدیم! یه سری بزن به ما...
سلام . تنها یادگاری که از ایام نوشتن ها مونده بود شما بودی سحر خانوم . یاد باد آن روزگاران یاد باد . که هر روز که از دانشگاه بر می گشتیم هنوز لباسو در نیاورده اول بلاگ ها رو چک میکردیم و در ایام امتحانات دلمون به همینا خوش بود که نکنه آپدیت کردنها از روز به روز به یک روز در میون تبدیل بشه و حالا تنها خاطره هایی از اون آدمها هست که متعلق به سالهای قبله و با دیدن اونها میتونیم به یاد هم بغض کنیم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
گناه همان بالا دارد چشمک می زند....بگشا آغوشت را که نفسهای عبورت همه داغم کرده...
سلام . این که تو آسمون بود لیلا که نبود ؟ :دی ؟!
خوابی در کار نیست که بخواد بره ...
نمردیمو معنی بی خوابی رو فهمیدیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
معنای واقعی عشق
به صحرا بنگرم ، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم ، دریا تو بینم
به هرجا بنگرم ، کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنای تو بینم
خوش باشی همسایه
سلام ...
من همانم که یک سال پیش پس از پایان یافتن یک کار سخت و با کلی خستگی ٬ به طور اتفاقی ٬ برای اولین بار وبلاگتان را خواندم و تمام خستگیم را فراموش کردم ٬ آن قدر که کل آرشیوتان را ذخیره کردم و تا صبح همه را خواندم و لذت بردم و خندیدم و به فکر فرو رفتم و حتی تا پای چیزی شبیه گریستن از سرخوشی نیز پیش رفتم...
هنوز خواننده تان هستم ...
شاید خیلی ها فکر کنند که (( سحرم )) این روزها ٬ با (( سحرم )) دیروزها خیلی تفاوت پیدا کرده است ...
من نمی دانم ... اما آمده ام تا بگویم هنوز نشانه آن سرخوشی و آن نگاه به هستی را در این نوشته ها می بینم ... و هنوز به فکر فرو می روم و می خندم و سرخوش می شوم و تا پای گریه پیش می روم.
تنها احساسم را نسبت به مطالب گفتم ٬ چون فکر کردم نمی توان نظری در مورد آنها داد ... ظریفتر از آن هستند که بتوانم نظری بدهم.
همیشه موفق باشید ... و امیدوارم سالهای دیگری را نیز خواننده وبلاگتان باشیم و نگاهتان به هستی ...
ستاره ها..ستاره های مقوایی عزیز.. وقتی در آسمان دروغ وزیدن می گیرد... دیگه شمردن هیچ ستاره ای ٬آرامش خوابی را هدیه نمی کنه...
سلام جوون خوبی؟نوکرتم به مولا خیلی زیبا نوشته بودی . موفق باشی
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله / که روز بیکسی آخر نمی روی ز سرم
عزیزم اینجا هنوزم زندگی سبزه و تنفس میکنه آروم آروم...
سلام همسایه...
میبینم که هنوز ایستادهای و هر روز ایستادهای!
به هر حال نمی دونم همسایهی قدیمیت یادته یا نه...
ولی گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمیکاهم..
وبلاگتو دوست دارم نه بیشتر از خودت. اما به هر حال ما هم update شدیم!
یه سری بزن به ما...
سلام . خوبه . تو شمارش ستاره ها هم یه امید داری .
اعتماد به نفس؟ این یه شناخته و به چیز دیگه یی ربطی نداره
سلامی به تلخیه یک خداحافظی
سلام جوون خوبی؟ بابا آپدیت کن جون بچه ت به منم یه سر بزن یه نمه آپم طولانیه اما خواهشآ اگه اومدی بخون و نظر بده . موفق باشی
سلام موفق باشيد
دلم زندگی میخواست اما من نداشتم بدم بهش
سلام . تنها یادگاری که از ایام نوشتن ها مونده بود شما بودی سحر خانوم . یاد باد آن روزگاران یاد باد . که هر روز که از دانشگاه بر می گشتیم هنوز لباسو در نیاورده اول بلاگ ها رو چک میکردیم و در ایام امتحانات دلمون به همینا خوش بود که نکنه آپدیت کردنها از روز به روز به یک روز در میون تبدیل بشه و حالا تنها خاطره هایی از اون آدمها هست که متعلق به سالهای قبله و با دیدن اونها میتونیم به یاد هم بغض کنیم