آی نسیم سحری....

الآن خوندم....دو روز گدشته...عمران صلاحی در گذشت...


 دلم گرفت، فقط دو باری دیده بودمشون، یه بار تو جلسه ی یادم نیست کدوم N.G.O اما تو پارک نظامی گنجوی توانیر و یه بار هم نمایشگاه بین المللی کتاب، غرفه ی دارینوش و یک امضا اول یک کتاب..... اما بارها با شعرهاشون شگفت زده شده بودم و به وجد اومده بودم...


صب زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش میاد
می رم و فوری درو وا می کنم
داد می زنم:
-آی نسیم سحری!
یه دل پاره دارم
چن می خری؟

و

اگر قرار نبود
آن در گشوده شود
چرا کلیدش را برنداشتند.
اگر قرار نبود من میوه بچینم
چرا در باغ
تنهایم گذاشتند.


و

چشمه خشک نیست
آب از صافی دیده نمی شود
با سنگریزه ای
آب را ببین!

نظرات 9 + ارسال نظر
پیام شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:25 ق.ظ http://payamra.com

رفتنی ها زیاد شده اند ....

[ بدون نام ] شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:57 ب.ظ

نسیم سحری..دلش رو که نخریدی هیچ، حتی حاضر نشدی مجانی قبولش کنی.مگه نه؟ ...مهم نیست.اینم گذشته و فقط همین امضا، همین چند کلمه اول کتاب ( مهمه چه کتابیه؟!!)، همین خاطره مونده.

کتابش مهمه! خیلی هم مهمه! اینه:
آی نسیم سحری یه دل
پاره دارم
چن می خری؟

مرجان شنبه 15 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 05:31 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

وقتی خبر فوت عمران صلاحی رو شندیم بی اختیار این شعر در ذهنم ضرب آهنگ گرفت:آن گل که بیشتر به چمن می دهد صفا...منم عاشق این شعر نسیم سحریش بودم سحر خانوم.راستی ممنون که نوشتی!

وظیفه بود ؛)

آذرباد یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:33 ق.ظ http://azarbad.blogspot.com

Bless Him !

نسیم یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:49 ق.ظ http://persuade.persianblog.com

سلام سحر آخی دلم سوخت به من هم سر بزن خوشحال می شم .

اسیر فراق یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.sehresahar.blogsky.com

اینم یه شعر دیگه ای از عمران صلاحی:

مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد
زندگی از دم در قصد رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد کرد
در شبی تیره و سرد
تخت حس خواهد کرد
که سبک تر شده است....


خدایش بیامرزد

مهدی دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ق.ظ http://niyayesheparsi.persianblog.com

خدا رحمتش کنه..
ممنون از حظورتون..

حسام دوشنبه 17 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 02:27 ق.ظ http://www.neominds.org

تو هنوز هم می نویسی سحر؟!!
هنوز مثل همون وقتها معتقدی که : ((من حداقل سعی می کنم آرامش رو در واقع بینی و کمی خوش بینی ببینم نه بد بینی... )) ؟؟؟
این جمله ، یکی از کامنتهات هستش.
یادته؟؟؟ ¤¤ورق پاره های طاعونی¤¤ Mephistophel
----------------------------
شاید یه معذرت بهت بدهکار باشم ولی نه به خاطر...

هنوز هم می نویسم و هنوز هم....!!!!

محسن داوودی جمعه 29 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:06 ق.ظ http://ilove_sh.blogfa.com

منم عاشق دختری بنام سحرم ولی باهام قهر کرده داره منو دیوونه میکنه ..من بچه شاهروود هستم باای دی من تماس بگیر کار واجبت دارم قربانت شوم*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد