سرگرمی!

صبح با هزارتا تلفن که به آقای همسر می شه از خواب بیدار می شی و باز هِی می خوابی! دوست داری خودت از خواب بیدار شی، نکه تلفن به زور بیدارت کنه. بعد آقای همسر میاد به هزار روش، با سر و صدا و شعر و آواز بیدارت کنه، ولی باز می خوای به زور بخوابی که خودت از خواب بیدار شی، به خصوص که هزاران کار مختلف داری و در این مواقع اصلا خواب مستحب که نه...واجبه! ۲۶ ثانیه ست که خوابت برده که باز تلفن زنگ می زنه، آقای همسر اینبار با لبخند فاتحانه تلفن به دست میاد....بله، خاله جون هستن و باید سرحال صحبت کنی که مثلا ساعت هاست که بیداری. آقای همسر هم که دیگه خیالش راحت شده که حتماً بیداری با قلبی آرام خداحافظی می کنه و می ره دنبال یه لقمه نون حلال!
تو همون رختخواب حرفهاتو می زنی و قطع می کنی و میای جلوی آیینه و الکی با موهات که دیشب بعد از ماه ها اونم به لطف و اصرار صفیه سشوار شده، وَر می ری و واسه خودت ذوق می کنی که داری وقت تلف می کنی.
دست و صورتی آب می زنی و مسواکی و به طرز بی خودی جلوی تلویزیون کشیده می شی و کنترل رو دستت می گیری که صدای اس ام اس بلند می شه: صفیه: سحر جان بیداری؟ یاد همون هزار تا کارت و یازده کتاب بازنشده و امتحانای ۱۵ روز دیگه و ترجمه ی اون کتاب و عروسی جمعه میوفتی و می پری رو تلفن که زنگ بزنی به صفیه و یک ساعت سرش انواع غُرهای دنیا رو می زنی و صفیه هم سعی می کنه انواع روحیه های دنیا رو بهت بده ولی تو بی خیالِ غُرهات نمی شی، دیگه اعصاب خرد کن داری می شی! بیچاره صفیه قربانی همه ی فکرهای کج و کوله ات می شه و دیگه حالِت بهتره و قراره که بری درس بخونی....اول صبحانه! وسائل صبحونه رو که هیچ وقت نمیاری بچینی رو میاری که تلفن زنگ می خوره: الو....سلام....خوبی؟ نشناختی؟ سمانه ام........فکر میکنی.... سمانه؟؟! ....آها سمانه! یه زمانی صمیمی ترین دوست دبیرستانت بوده و یک سال نیمی می شه که ازش هیچ خبری نداشتی! کلی ذوق می کنی و یک ساعتی هم جبران این یک سال رو می کنین. به خصوص که اینقدر هم به موقع زنگ زده!
بعد از تلفن که صبحونه ات رو هم باهاش خوری و دیگه شارژِ شارژی (مثل متین که باتری قورت داده بود و شارژ شده بود! ) می ری جزوه ی اقتصادت رو دستت می گیری: «اقتصاد کلان...حسابداری ملی ابزاری ست که....» سمانه گفت حمیده ازدواج کرده! چه جالب! «از طریق ثبت جریان ها و موجودی های اقتصادی....» باید از خانوم توتونچی بپرسم پدربزرگ سمانه رو که کاشونی بوده می شناسه!؟ «عملکرد اقتصاد را ترسیم می کند....» خدا رو شکر بازم صدای اس ام اس میاد و باز می پری طرفش به امید یه راه نجات دیگه! منیژه: بیا ای دل کمی وارونه گردیم، برای هم بیا دیوونه گردیم، شب یلدا شده نزدیک ای دوست، برای هم بیا هندونه گردیم! پیشاپیش یلدات مبارک! کلی هیجان زده ی منیژه می شی که دلت براش یه ذره شده ! خودت رو کنترل می کنی و بهش زنگ نمی زنی و به یک اس ام اس تشکر اکتفا می کنی.
باز جزوه ی اقتصاد و ........ احتیاج به دستشویی!! چه خوب! بعد در گلاب به روتون هم به طور اتفاقی حتی تصمیم می گیری دستشویی-توالت رو کامل بشوری!!! تموم که می شه صدای اذان داره میاد، خب معلومه که وضو می گیری و نماز می خونی.
بعد با شکمی گرسنه و وجدانی ورم کرده پنجره رو جهت ورود اندکی اکسیژن باز می کنی و می ری سراغ جزوه ی اقتصاد....دیگه خیلی مرام گذاشتی و ۶ صفحه ای درس خوندی، پس وقت ناهاره! حالا همیشه به زور خونه تنها ناهار می خوریا! بعد از ناهار باز زحمتِ چند صفحه ی دیگه رو هم به جان می خری که می بینی چشمات داره سنگین می شه.... ساعت ۱:۳۰شده! چه خوب که کلاس ۱:۳۰ رو نرفتی! ولی ۳:۳۰ رو دیگه باید بری....پس برای این مدت، چی بهتر از کامپیوتر!؟ میای و طولانی ترین پست اخیرت رو می گذاری، فقط برای اینکه کمتر به کارای دیگه ت برسی....

نظرات 26 + ارسال نظر
دوست پاییزی چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:01 ب.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی جالبی داری.. از طرز نوشتنت خیلی خوشم اومد..
موفق باشی..به درس هاتم بیشتر برس :)

قرار شد چیزِ سخت از من نخواین!!!

صفیه چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام سحر جونم.
ببین عزیزم چقدر امروز کار مفید انجام دادی. اگه هر روز بیای بنویسی همینجوری میشه. هنوز تازه تا ساعت ۲:۱۶ رو نوشتی. اووووووووووه تا شب یه عالمه دیگه مونده اونم شب قبل از شب یلدا که خیلی طولانیه.
خیلی این پستت رو دوست داشتم. از روان نوشتنت خیلی خوشم اومد. میگم چطوره شروع کنی یه کتاب بنویسی؟!!!!(چی؟ می خوای منو بزنی؟ گفتم وقت آزاد و انرژی اضافه ات تلف نشه!)
از جریان متین هم دوباره یاد اون روز افتادم روز جالبی بود!

سلام صفیه جان!
بقیه شو نگم دیگه خیلی بهتره!‌دیدی بالاخره بعد از همه ی اون غرهایی که حتی گفتم وبلاگ هم آپدیت نمی کنم اینقدر حرف زدم باز!!!
متین رو بوسش کن از طرف من؛) بگو با همون باتری خودش رو شارژ کنه لطفا یه وقت به برق نزنه خودشو!؟!؟!؟؟

محمد پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ق.ظ http://myphotos.irxblog.com/index.php

سلام به شما ....نمیدونم بگم دوست یا هنوز اجازه ندارم .....یکی از خواننده های پر و پا قرض وبلاگت شدم سحر خانوم ....
اما در مورد پستت......
زندگی درهمی از همه اتفاقاتی هست که مثل یک پازل در کنار هم جمع میشوند و در پایان یک تصویر رو نشون میدند......خوش به حال اونهاییکه تصویر آخرشون یه چیز خوب خوب خوب باشه ..یه سفیدی...یه سفیدی...

لینکت کردم تو هر دو تا وبلاگم ...اگه لطف داری بهم من رو لینک کن ......آروزی موفقیت برای شما فقط یکی از هزار تا آرزوی خوب برای شماست

مرجان پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:55 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

سلام سحر گلم!
منم خیلی این متنتو دوست داشتم.خیلی به دلم نشست!جالب نیست؟ ما از ساده ترین چیزهایی که هر روز در زندگیمون اتفاق می افته انقدر راحت رد می شیم...اما وقتی می نویسیمشون چقدر به نظر تازه می یاد! اما در راستای شرکت نکردن در انتخابات کذایی همین جا اعلام می کنم که من دست از هرنوع جنغولک بازی(نگو که نمی دونی یعنی چی!ادبیات مردم قلهکه!!!) و فعالیت اضافه برداشته ام و از این پس فقط می خوام برای دل خودم آواز بخونم...!!!

پیام پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:47 ق.ظ http://payamra.com

سحر جان یک اسپندی برای خودت دود کن که خیلی سرت شلوغه ...

ارش پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:28 ب.ظ http://www.glassfrome.blogfa.com

داستان ها دارم

ار دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو

از دیاران که گذر کردم و رفتم بی تو

بی تو رفتم همی تنها

وصبوری مرا

کوه تحسین می کرد

زهره پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:34 ب.ظ

سلام...
چطوری ؟میبینم که تو هم یه سری کتابهای باز نکرده و جزوه های خاک خورده داری!!!!و فقط ۱۰الی ۱۵ روز وقت داری تا امتحانا...بی زحمت اگه راه حلی برای این معضل پیچیده !!پیدا کردی یه ندایی به دختر عمه ی بیچارت(خرخون سابق) بده!!

تولدت مبارک عزیز دل!
لطفا در این مورد اصلا خودت رو با من قاطی نکن!!!

نوید پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 ب.ظ http://navidam.blogfa.com

سلام خب اینهم یه نوع زندگیه شاید هم یه نوع کلاه گذاشتن سر خودمون که به کارهای واجب و کمی سخت نرسی به قول شما

صالح جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:54 ق.ظ

شب یلدا مبارک

بابونه شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ق.ظ

http://www.esnips.com/doc/0aedd904-2cf6-497f-9050-9e4cdb12e34c

سلام و شرمنده فایل صوتی جدید نداریم ، اما این آدرسی که نوشتم توش یه موسیقی هست که دو سال پیش تو ایران ضبط شده...

بابونه شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ق.ظ

اینم یکی دیگه ،‌باز مال همون دوسال پیش در تهران> البته نمیدونم باز میشه یانه!!!
http://www.esnips.com/doc/7a575fa8-5942-413f-b763-8f19dc0e8483

[ بدون نام ] شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ

Hi nimche :-h habalyo :-) ?! ali mehraban mishavad :D ?chera :-?? kale barname zendegie !? sob az khab pa nemishi !chon daneshga tamom shoode balke zohr az khab pa mishi chan deghe in var on varo nega mikoni !baad miri ye dor to hal mizani mibini khabari nis miay dare yakhchalo va mikoni ye shir kakao mikhori ba biskevit bagh mozafar mibini ! bazam kari nemikoni vaght migzare mishini paye internet jaye khastiam nemiri chon kare khasti nadari akharesham shab mishe miri ghelyon mikeshi ta 2 3 ye shab badesh miyay khone mikhabi... hamino bas :D edame dare . mitoni mashghale haye zendegito toghs koni inja :D;;)

S4Mp شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:52 ب.ظ

sHiMa شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام سحر جون :*
این دقیقا عینا روزهایی هست که من یک دنیا کار دارم و امتحان ولی درس خوندنم نمیاد :|
ولی نگران نباش 15 روز دیگه هست امتحانت :)
موفق باشی :*

والا چی بگم.خودمم نمی دونم دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:33 ق.ظ

وای
من که عذاب وجدان گرفتم
بهتره کتاب
قورباقه را قورت بده؛
را حتما بخونی
شاید آقای همسر داشته باشه.

احسان دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ق.ظ http://ehsannaz.persianblog.com

سلام چه زندگیه پرهیجانی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:59 ق.ظ

سحر جان یلدای‌ عیسای مسیح بر تو مبارک باد.
متنی از هنری ون دایک امروز در وبم گذاشتم. شاد باشی.
mary2001.persianblog.com

فخری سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:19 ب.ظ http://www.rooz-ha.com

سلام جانم
حالا فهمیدی چرا زنگ نمی زنم اس ام اس هم نمی زنم ؟
کامنت هم با این امید میزارم که بعد از اتمام امتحانات بخونی عزیزم
به طور کلی از هر گونه مردم آزاری بیزارم من

شما تاج سرین!
شما مهم ترین یا این امتحانای الکی!‌؟؟؟ امتحان همیشه هست ولی فرصت همنشینی با شما که همیشه نیست!!!

امیر پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:35 ق.ظ http://amir-parandian.persianblog.com

همیناس که باعث میشه ادم دچارروزمرگی نشه

تاریخ شفاهی اسبق - قرار وبلاگی پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:44 ب.ظ http://meetup.blogfa.com

بهتون روی صفحه لینک ندادم. اما می تونم شما رو به بازی شب یلدا دعوت کنم ؟

علی ابدالی جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.derrida.blogfa.com

جالب بود ..استفاده بردم ...با دمکراسی دیجیتال و یک شعر پساساختار دیجیتال به روزم ...

یه بوس کوچولو جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ق.ظ http://shahparakam.blogfa.com

بله سحر جونم
خواب صبح
حتا ۵ دقیقه
قابلیت هرچی رو داره

مرجان دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:44 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

ااااااااااااااا.کجایی تو آخه؟حتما باید زور بالا سرت باشه؟!!!

نسیم چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 02:36 ب.ظ http://persuade.persianblog.com

سلام
حالی می بری از این زندگی. خوبه دیگه .

حوراء چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام سحرم!! همه این حرف ها درست!ولی میدونی حسن ختامش چیه؟ این که روز امتحان خواب بمونی!!!!(این ترم پدرمون رو در آورد!!!جات خیلی خالیه!!)

خیلی خوشحالم کردی حوراء عزیزم! جوابت رو مفصل می نویسم!!

ایدین یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:47 ب.ظ

بازم سلام تو یعنی شما هم مثل من یه زندگی پر هیجان

پاسخ یادت نره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد