سلام،
این مدت نوشتنم نمی اومد. راستش هنوز به فرمول دقیقی دست پیدا نکردم که چه وقتایی نوشتنم نمیاد! گاهی می شه هزار تا چیز (معلومه که دارم غلو می کنم!) تو سَرَمه که دوست دارم اینجا بنویسم و گاهی هر چقدر به خودم فشار میارم (خیلی خودم رو کنترل کردم که ننویسم زور می زنم!) هیچی به ذهنم نمی رسه که برای "سحرم" مناسب باشه.
این مدت هم همین طرفا بودم... یعنی اینجا تو این دنیای مجازی این طرف و اون طرف که معنی نداره، هر گوشه که افتاده باشی بازم می تونی این طرفا باشی!
می دونین، یه چیزی رو یواشکی بگم، این رو فهمیدم که هر وقت بیشتر با آدمای اطرافم در ارتباطم و افکارم رو به اشتراک می گذارم کمتر اینجا می نویسم! انگار حسِ برقراری ارتباطم (یاد اون خانومه افتادم که تو تلفنا می شینه و می گه برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر...!) ارضا می شه و همون برام کافیه. ولی حقیقت اینه که بیشتر اینجا بودن رو دوست دارم.
یه چیز بی ربط! از ارتباط با کسایی که روحت رو آزرده می کنن بپرهیز... خیلی خوب به این موضوع فکر کن، حتماً می تونی در اطرافت چند نمونه شون رو پیدا کنی... مواظب فکرت باش، حیفه که روش حتی یه خش بیفته!
(خوب که فکر می کنم می بینم که الآن چقدر دوست دارم بنویسم!! اصلاً اون جمله ی اولم که نوشتنم نمیاد رو پس می گیرم! باز خوبه قبلاً بهتون ثابت شده که شرایط روحی من به سرعت می تونه تغییر کنه!)
تازه فهمیدم که چقدر حرفای اضافه رو راحت اجازه می دادم وارد مغزم بشن و الکی به سلول های مغزیم وَر برن! تازه فهمیدم که چقدر راحت می تونم جلوی خیلی هاشون رو بگیرم. تازه فهمیدم که چقدر از خودم غافل بودم و اجازه می دادم وجودم دستخوش اتفاق هایی که پیش میان باشه. یه چیز یواشکی دیگه... هنوزم مطمئن نیستم که درست و حسابی به خودم اومده باشم...
بگذریم دیگه... آره، اینجوری بهتره! بگذریم!
پ . ن 1: (حذف شد!! یه سوءتفاهم بود... عذر می خوام!! من اشتباه کردم!)
پ . ن 2: یه چیز دیگه! ( چقدر حرف میزنم!!! یکی من رو بگیره!!!) تازه فهمیدم که چقدر از نزدیکای خوبم اینجا رو می خونن و بی صدا میان و می رن، باور کنین خیلی خوشحال می شم یادگاری رو دیوار ما هم بنویسین! این رو از این جا فهمیدم که به هر کی که عکس طلوع (یا همون غروب) رو روی موبایل نشون دادم گفت تو وبلاگت دیدم!!! یه خورده ترسیدم نمی دونم چرا... گاهی از سکوت می ترسم! باور کنین خیلی دوست دارم نظراتون رو بخونم...
پ . ن 3: فکر کنم دیگه کوپنم پُر شد!!! چی ی ی ی ی ی..... همون بهتر که نوشتنم نیاد؟!!؟!؟!؟
سلام !
سلام.
وای سحرم!چقدر خوشحال شدم که اومدی.
ایشالا همیشه برقرار باشی!
خوب یا بد؟!!! خوب یا بد یعنی چی؟!
نه...منظورم، یه قضاوت نبود....فقط گذشت زمان...
فکر میکنم قبل از شما، اون منم که باید تشکر کنم از نوشته های شما..همیشه خوندنی بوده..
وبلاگ ندارم...میل هم ندارم...میل به داشتن وبلاگ البته! ..ایمیل..ایمیل من رو شاید تو همون نوشته های سال 82 بشه پیدا کرد..ولی میگم که..گذشت زمان محسوسه..
خاطرات زشت..زشترینش از دست دادن یکی از عزیزترین هاست توی همین جاده ی آروم و قشنگ...
دقیقا همین حسی که تو نسبت به این وبلاگ داری، منم نسبت به دفتر خاطراتم دارم..حس برقراری ارتباط... بهتر بودن اینجا از هرجای دیگه..و گاهی تنها دوست و تنها رازدار..
بیشتر حرف نمیزنم...به قول یه جمله ی فقط کلیشه ای: همیشه سبز باشی...
فعلا..
راستی...به کی میشه گفت ناشناس؟..
سلام
به هر حال باز ممنونم.
اون چند جمله رفت سرجاش!
خدا بده شانس!چی میشه که یکدفعه حرفهای یه نفر(ناشناس)اینقدر تاثیرگذار ومحرک میشه؟!
خو ب می کنی می نویسی سحرجان
خودنم خوب می دونی که این دنیا خیلی فرق داره با دنیای واقعی اینجا می شه یه شهروند خوب بود . مهربان بود و رک بود و راحت بود و خیلی چیزای دیگه بود که اونطرف تر تو دنیای واقعی تقریبا غیرممکنه :(
عزیزم ما هنوز هم منتظر بقیه شیم چون از دیدار سیر نشدیم
ما که خیلی مخلص شماییم!
مسلما اصلا حس جالبی نیست وقتی می بینی که حتی از توی این صفحه هم باید حذف بشی!!!..نوشتن که نه، شاید خوندن هم ممنوعه... اولین بار بود که حس غیر جالبی از نوشته های " سحرم " بهم دست داد..اینجا هم همون حساب و کتاب حاکم بر همه، حاکمه. به یه سوتفاهم تعبیر شدن،....کاش چیزی نگفته بودم.
...در جواب نجمه خانم...شانس نیست..خودم هم نمیدونم چیه..با اینکه به قول شما، فقط یه ناشناسم...تا حالا هیچ کدوم از نظراتم بی پاسخ نمونده!!! شاید این اولیش باشه!!..
توقع داشتم متوجه باشین... نمی دونم..... نمی تونم!
سلام.
وبلاگ تازه به دوران رسیده ما در مقابل وبلاگ باسابقه و پیشکسوت شما چی داره بگه؟ جز اینکه:
۱- بهتون بگه خسته نباشید
۲- دست ما را هم بگیرید و به ما سر بزنید و ما را از نظرای خود بهره مند سازید.
۳- هر موقع آپ می شین یه تلنگر کوچیک بهش بزنید و اونو خبردار کنید.
۴- کاش این کامنت شما از اون شکلک مکلک ها داشت تا اون شیکلکی که بوس می کنه و به همراه یک گل واست می فرستادیم.
این وبلاگ متعلق به این مردمه!!!!
سلام
مرسی که سر زدی .من با حرفای خانم محتشمی موافقم
نتایج جالبی بود ...
خانم محترم ! شما که همین طرفا هستید پس چرا اینقدر دیر به دیر کامنت میذارید برای من ؟؟؟!!!! من که بیکار نیستم برای خودم افکار خودم رو مکتوب کنم ، چون خودم همشو حفظم با اعراب !
آقای محترم ! شما چرا اعصاب ندارین!؟!؟ این جا خانواده رفت و آمد می کنه!!
سلام.
اگه بدونید من چقدر لذت میبرم از این محبتی که به بازدیدکنندههاتون دارید!اینکه تا جایی که بشه جواب همه رو میدید.
جدی میگم!
چه چیز میزای خوبی فهمیدی
بووووووووووووووووووووووووووووووس عالمه
خوشحالم که می نویسی با آرزوی روزی که دیگه هیچ کس به هیچ چیز فکر نکنه
salam: man goftam khat khati konam , chand vaght pish dashtam khone tekoni mikardam , yadgarit roye gach dastam didam koli zogh zadam :P
سلام خسته نباشی به ما هم سری بزن ممنون
سلام
امیدوارم موفق باشی
خیلی جالبه
بای