خاتمی! نذار بگم دیگه دوستت ندارم


خاتمی جان! عزیز دلم! کوچولوی بال و پر شکسته. واسه چی ما رو عذاب می دی و رفتی توی بایگانی تاریخ قایم شدی؟ باهاس چی کار کنیم که پاشی بیایی ملت رو از سرگردونی نجات بدی؟ تو که می دونی این اوضاع اگه همین جوری پیش بره، نصف ملت دنیا شون می شه آخرت یزید و نصف دیگه هم باید برن جلو تا چهار سال دیگه بوق بزنن. تو می خوای چی رو برای کجا و چه زمانی حفظ کنی؟ می خوای افتخاراتت رو واسه چی نگه داری؟ می ترسی چی بشه؟ می ترسی دوباره بیفتی وسط یک مشت گرگ درنده که روزی نه تا بحران واسه ات بزان و نذارن که به تحقیقات مربوط به حقوق شهروندی ات برسی؟ بابا! ای ول با این مرام ات! مصبتو شکر با این حال دادن ات درست زمانی که همه دارن حال یه ملت وامونده جامونده از همه جارونده رو می گیرن! آخه این هم شد کار؟

من می دونم وقتی بخوای بیای ممکنه دوباره سرها بره توی پرونده های قدیمی و دوباره بقول خودت بداخلاقی ها شروع بشه، ولی جون حاجی! فکر ما رو چرا نمی کنی؟ چرا فکر نمی کنی ما هم آدمیم؟ چرا فکر نمی کنی ما هم دوست داریم وقتی اسم رئیس جمهور کشورمون می آد حداقل رومون بشه سرمون رو بالا کنیم و یه نگاه به عکس رئیس جمهور کنیم و فکر کنیم حداقل یه آدم رئیس جمهورمونه که روزی شصت بار دروغ نمی گه و هفته ای صد روز ملت رو عقب تر نمی بره! آخه رفیق جان! مرد مومن! ما سر همون سفره بی نون و نمک زندون اوین که هر کدوم مون یه دور به عشق خنده ها و شادی های یک ملت رفتیم توش، با هم نون و نمک خوردیم. حالا خودت خداروشکر زندون نرفتی، ولی وزیرت که رفت، اون یکی وزیرت که دستش شکست، بالاخره همدردیم، یعنی اصلا نمی خوای ما رو.... آره؟ جون مادرت که ایشاللا خدا بهش عمر طولانی بده، ما رو آدم حساب کن. نمی تونی بفهمی ماها از این وضع خسته شدیم؟ باید سرمون رو از پنجره در بیاریم و جیغ بزنیم خاتمی بیا، خاتمی بیا؟ حالا بفرض این کار رو هم بکنیم، تو که محل نمی گذاری. چی کار کنیم؟

محمد جونم! سید! الهی هر چی درد و بلاته بخوره توی سر این محمود، الهی قدت سر چشم هر کی نمی تونه ببیندت درآد، آدم این قدر ناز نازی؟ به قول امیرکبیر به سرباز مملکت یک عمر مواجب می دن که یک روز بره بجنگه، ما که مواجب به تو ندادیم، یعنی نداشتیم که بدیم، تازه می دادیم هم که تو نمی خواستی، ولی کم بهت احترام گذاشتیم؟ کم برات کتک خوردیم؟ کم بخاطرت انفرادی کشیدیم؟ کم بخاطرت تهمت خوردیم و تحقیر شدیم؟ کم بخاطرت دربدری و مکافات دوری از مملکت کشیدیم؟ پنج سال بچه تو و رفیق هاتو نبینی بخاطر اینکه دلت خواسته مملکت ات آبرویی داشته باشه و کسی جرات نکنه اسم کشورت رو با تحقیر ببره. آخه رفیق! ما که فحش تو خوردیم، ما که کتک خورمون ملس شد واسه اینکه تو باشی، ما که بقدر خستگی دست و از دست دادن نور چشم نوشتیم و با تحمل اضطراب هر روز و هر روز و هر روز قاضی مرتضوی پات وایستادیم، حالا دیگه اصلا دوزار هم ما رو آدم حساب نمی کنی؟ رفیق جان! ما بریم سراغ کی؟ بریم سراغ هاشمی که اونم کم ناز و ادا نداره، تازه بدبختی اینه که طرف اسمش بد دررفته، شده زمین بایر، هر چی هم آبش بدی و بذر بپاشی و کار توش بکنی بعد از ده سال می شه چهار تا درخت پسته که نصفش پوکه و نصفش دربسته، حالا همه اینها هیچی! وقتی اسمش می آد، ملت گوش شون رو گل گرفتن و چشم شون رو بکلی بستن. اگه دستشو بکنه عسل دماوند و بذاره توی دهن همین رفیق و رفقای خودمون، باز هم گازش می گیرن. مکافات اینه. حالا این یکی هیچی! سید! تو که نیای اون شیخ اصلاحات می آد که هنوز نیومده داره به در و دیوار سنگ پرت می کنه، بابا یواش! سرمون رو شکستی! ول بده داداش، نمی خوای راه بدی، تموم فامیل رو ضایع نکن. می خواد یه انتخابات شرکت کنه همه مون رو کرد یه لته کهنه و تپوند توی سولاخ راه آب. بدبختی مون رو ببین که وسط این همه کامران و هومن که تازه اونها هم کانادایی شدن و بعد از سه هزار سال داریوش و کورش و هوخشتره، باید زیر علم باقر سینه بزنیم. بیست سال زور زدیم تا مخملباف شد ژان لوک گودار، حالا باید بیست سال زور بزنیم تا قالیباف بشه ژاک شیراک. بابا، خاتمی! رفیق جان! نذار ما که عادت کردیم به یه آدم حسابی به اسم ممد آقا خاتمی گرفتار یه مشت ذلیل علیل بشیم که نه به بارن و نه به دارن و تازه معلوم نیست اگه بیان چی می خواد بشه.

رفیق جان! محمد طلا! سید خندان! جون حاجی دودره مون نکن. بذار بعد از چهار سال تشنگی و مکافات یه آب خوش از گلومون بره پایین. مگه ما چه کردیم که نباس دو روز خوش تو این دنیا ببینیم؟ سید! اینها که می گن توی دوره خاتمی هیچ اتفاقی نیفتاد زر می زنن قورمه سبزی، از اونی که دو روز زندان رفت و شد پابلو پیکاسو تا اونی که وقتی زندون رفت عشقش خاتمی بود و وقتی از زندون بیرون اومد جواب سلام نلسون ماندلا رو هم نمی داد. و اونی که چهار سال ختم " صد روز با خاتمی" گرفته بود و حالا سر ختم خاتمی هم ممکنه سروکله اش پیدا نشه.

حاجی! ما اگه همونی که داشتیم رو بخوایم باهاس دم کی رو ببینیم؟ گفتی اقتصاد حالی ام نیست، ولی اومدی و رفتی و نه برقی قطع شد و نه گوجه فرنگی شد چراغ خطر اقتصادی و نه مملکت شد آشغالدونی واردات موز و خیار و سیب زمینی. بابا! تو خودت حالی ات نیست، تو اقتصاد بلدی، دلیل اش هم همون کاری که کردی. گفتی که شرمنده ای که نتونستی آزادی بدی، ما هم زدیم تو سرت که بی عرضه ای. اما این حاج محمود بلایی سر مملکت آورد که تو که زمانی به نظر بعضی از بروبکس مانع اصلی آزادی توی کشور بودی الآن شدی آرزوی همه ملت. نه که تو عوض شده باشی، نه، ولی تازه ملت فهمیدن یه رئیس جمهور بی عرضه یعنی چی؟ تازه فهمیدن روزنومه نداشتن یعنی چی! تازه فهمیدن چهار تا قطعنامه توی دو سال یعنی چی! تازه فهمیدن بی احترامی در تمام جهان یعنی چی؟ تازه دارن می فهمن آرامش و آزادی یعنی چی. بابا! درسته چهار تا مثل من و فلونی و فلونی چهار تا پس گردنی خوردیم و رب و رب مون رو یاد کردیم، ولی حداقل چهار تا دختر همسایه و پسر همسایه مون تونستن مثل آدم دست همدیگه رو بگیرن و توی خیابون راه برن. حداقل این بود که کسی جرات نمی کرد چهار تا وب سایت درپیتی رو فیلتر کنه و دست بذاره روی چشم ملت که نبین و گوششو بگیره که نشنو. حداقل این بود که سالی هزار تا کتاب چاپ می کردیم بدون اینکه یک سال منتظر بمونیم تا اجازه کتابی که سه ماه صرف نوشتن اش شده بگیریم. حداقل این بود که چهار تا آدم باحال اگه می خواستن برن مهمونی اجنه و عزرائیل بالای سرشون ظاهر نمی شد. حداقل این بود که اگر می رفتی دفتر معاون دانشگاه که نمره تو درست کنی ترتیب تو نمی داد و تازه بعدش به زور عقدت نمی کرد. حداقل این بود که هفته ای یک ترور نبود و سر یکی رو نمی بریدن..... بابا اینها که حداقل نیست، من می خوام برگردم به همون حداقل انسانی.

ببین، محمد جان! قربون اون عبای سفیدت برم! به حرف این بچه گاگولایی که وقتی می خوان سراغ تاریخ می رن سه هزار سال قبل و وقتی می رن سراغ جغرافیا می رن پنج هزار کیلومتر اون ور تر گوش نکن. ما که می دونیم ایرونی هستیم و همسایه عراق و افغانستان و ترکیه و پاکستان هستیم و مطمئنیم که ایران همجوار سوئیس و اتریش نیست، از طرفی می دونیم که اگر بخواهیم گذشته رو ببینیم دیگه فوقش می ریم زمان هاشمی، نه، می ریم زمان هویدا، خیلی که بخواهیم زور بزنیم می ریم زمان مصدق، ورنمی داریم زرتی بریم سراغ جمشید و داریوش و خشایارشاه. ما می دونیم واقعیت چیه، اگه هم ده سال پیش الدرم بلدرم می کردیم و می خواستیم تو بشی رهبر اپوزیسیون، من یکی که غلط کردم، گه خوردم. بقیه خودشون می دونن رژیم غذایی شون چیه، من می خوام تو بشی رئیس جمهور. یه رئیس جمهور که چهار تا وزیر با سابقه بگذاره برای گردوندن مملکت، یه رئیس جمهور که هر چهار سال یک سال یا حداکثر دو بار بره نیویورک، سالی هم دو بار بره فرنگ، بقیه وقتش رو هم به اداره مملکت بگذرونه. ما رئیس جمهوری نمی خوایم که دنیا رو مدیریت کنه ولی توی کشورش همه همدیگه رو بخورن، بیا! این یکی اومد راه بره، چنان ضایع کرد که تا پونزده سال باهاس سیفون بکشی و عطر و گلاب بزنی که بوی رئیس جمهور از شامه ملت حذف بشه. چه جوری بهت بگم، ما یه رئیس جمهور می خوایم که برق مون قطع نشه، فیلتر نشیم، روزنامه داشته باشیم، احترام داشته باشیم، روزی که می آد قیمت خونه اگه صد میلیون هست، بعد از چهار سال مثلا بشه صد و بیست میلیون نه دویست و پنجاه میلیون.

خاتمی جونم! عزیز دلم! چه جوری بهت باید قول بدیم که بچه های خوبی هستیم و بخدا بهت کمک می کنیم که مملکت رو اداره کنی، بهت کمک می کنیم و بیخودی هم هر روز تند نمی ریم که اذیتت کنیم. همراه ات هستیم و دل مون لک زده که مثل آدم زندگی کنیم. ما از بی احترامی خسته شدیم. ما از اینکه هر روز بشنویم یکی دیگه از بهترین بچه های این مملکت رفت فرنگ و دیگه نمی آد خسته شدیم. ما از اینکه هر روز دروغ بشنویم خسته شدیم، ما از اینکه هر روز ببینیم یک وزیر بی عرضه می ره کنار یکی بی عرضه تر می آد جاش خسته شدیم. ما از اینکه قیمت ها مثل موشک می ره بالا و در عوض موشک ها سقوط می کنه خسته شدیم. ما از خالی بندی ها خسته شدیم. ببین! چرا نمی فهمی!؟ چرا نمی تونی بدبختی ما رو درک کنی! ما از این وضع خسته شدیم. باید چی کار کنیم؟ باید همه جای شهر اسمتو بنویسیم روی در و دیوار؟ باید ملت عکس خاتمی رو بزنن روی ماشین و لباس شون و هر جا دست شون می رسه تا بفهمی؟ باید هر جا سخنرانی می شه جمع بشن و شعار بدن که بیایی؟ چی کار کنیم؟ جون حاجی بگو چه کنیم؟ آخه رفیق جان! یه نیگاه به تقویمت بنداز و ببین روزها همین جوری داره می گذره و هر چه می گذره آقاتیزه دندون هاش رو برای قاپیدن یک دوره دیگه ریاست جمهوری تیز می کنه.

ببین حاجی! دارم جدی می گم! تو شدی عین دخترعمو خوشگله که می خواهیم نامزدمون بشی، نشستی واسه خودت لب جوب، یه گل مریم هم گرفتی دستت و پرشو می کنی و هی می گی می شه نمی شه، می شه نمی شه، می شه نمی شه، بابا اگه می شه، بگو ما هم بریم تهیه و تدارک، شاید بابات رضایت داد، حضرت عباسی اگه رضایت ندی ممکنه یکی بره زن فرنگی بگیره، یکی هم بگه دلمو به همین مهوش خانوم خوش می کنم، بالاخره وقتی برق قطع باشه آدم روی نحس اش رو نمی بینه. ولی آخه این یارو هم ددری یه، هم بد اداست، هم دائم خونه باباست، هم می ره دیدن غریبون. تو رضایت بده، ما هم این ور قضیه حواس مون هست، اگه کسی خواست مراسم رو به هم بزنه و تحریم کنه و پشت سر رفیق مون حرف بزنه، نه دیگه دوست و رفیق سرمون می شه، نه دیگه حاضریم کوتاه بیاییم. نه که رفیق باز نیستیم، ولی رفیق اصلی ما مملکته و عشق اصلی مون کشوری که هر روز داره توی لجن و کثافت دیوانگی و بی عقلی فرو می ره.

من نمی دونم، شاید هم دلت با ما نیست، شاید می ترسی دوباره بگی آره، نه ماه به شکم بکشی آخرش هم یه بچه ناقص الخلقه به دنیا بیاد که نه قیافه اش به ملت ما شبیهه نه به دولت تو، اگه می خوای بگی نه، جون مادرت همین فردا بگو نه، ولی دست ما رو تو پوست گردو نذار. اگه نمی خوای خودت بیای، حالا که همه قبولت دارن، هر چی آدم گنده است جمع کن، برین بشینین توی یک خونه ای، دو روز حرف بزنین، آخر کار یکی رو انتخاب کنین که همه مون پاش وایستیم و از شر این زن بابا راحت بشیم. اگه این کار رو بکنی، هم عقل کردین، هم ملت می آن پشت سرتون، گیریم که چهار تا دله دیوونه نیان، بقول شیرازی ها باکی نیست. منتهی هر کاری می کنی زودتر، بابا لایت! بابا یواش! تا تو بگی نه، یارو سه دور کره زمین رو دور زده و یه متر دیگه به حجم کثافت مملکت اضافه کرده.

خاتمی جونم! من کاری به هیچ کس ندارم. این نامه رو هم واسه این دارم منتشر می کنم چون می دونم اینجوری زودتر به دستت می رسه، به من باید جواب بدی! من واسه ات زندگی مو گذاشتم، می دونم خیلی ها این کار رو کردن، ولی من کار خودمو می کنم. به من جواب بده، یا بگو آره و بیا و پاش وایستا و پات وای میستیم، یا بگو نه و به عنوان کسی که همه مون قبولت داریم، با بقیه اونهایی که می خوان مسائل کشور رو توی ایران حل کنن، بشینین یکی رو انتخاب کنین و اون بشه نامزد ائتلاف، ما هم تصمیم شما رو قبول داریم.

گفتم ما تصمیم شما رو قبول داریم، گفتم ما، فکر نکن خودمو جمع بستم که بگم از طرف ملت حرف می زنم، نه حاجی! دیگه اون عادت ها توی سر ما یکی که دیگه نیست. خودمو جمع بستم که تنها نباشم. حرف آخرم هم اینه که اگه جواب دادی که دادی، اگه ندادی، دیگه اصلا باهات حرف نمی زنم، توی روت هم نیگاه نمی کنم. مطمئن باش نمی رم سراغ غریبون، منتهی دیگه یادم می ره که یه روزی یه محمد خاتمی مشتی باحال داشتیم که می تونست گره کارمون رو واکنه، ولی اینقدر دست دست کرد که موهای سرمون عین دندونامون سفید شد.
مخلص رفیق
ابراهیم نبوی
هشتم مهر

1387

(از دوم دام دات کام)

نظرات 21 + ارسال نظر
نگین جمعه 12 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:34 ق.ظ

سلام
میدونی که من تو مسایل سیاسی اصلا اصلا اصلا سررشته ندارم فقط اومدم که بگم من اینجا سر می زنم و با سحرم هم قهر نیستم!!!!!

خاله جون سحرم دلش برای کامنتات تنگ می شه کلی... همین جا بمون!

با سلام
نام وبلاگ شما در میان وبلاگ های ثبت شده در نظرسنجی بانوان برتر وبلاگستان درج شده است .
بدینوسیله از شما دعوت می شود تا در مراسم تقدیر از وبلاگ نویسان برتر زن نظر سنجی پرشین وبلاگ که با حضور جمع کثیری از وبلاگ نویسان برگزار می شود شرکت نمایید .شایان ذکر است در این مراسم از 100 وبلاگ برتر تقدیر و به 25 وبلاگ اول جایزه اعطا می شود .
جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبلاگ دبیرخانه جشن مراجعه فرمایید
با تشکر

مصطفی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.yatoyama.com

سلام دخترم, اگر نظری داری نظر خودت رو درج کن و قلمت رو خرج بی هویتهایی که به دریوزگی اجانب پناه برده اند به حراج نگذار . فرقی بین کرامت خود وقلم بمزدان اجنبی پرست قائل باش . .
خیلی از تشویق کنندگان کنونیت نیز بزودی سر از آخر اجانب در خواهند آورد ! ! ! !
موفق باشی'

خدا رو شکر در این سال ها خوب با ادبیات شما و همفکرانتان آشنا شدیم. کاری با افکار شما نداریم و شما هم لطفاْ کاری به افکار ما نداشته باشید! تشکر بسیار فراوان!

مموش شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:04 ب.ظ http://mamoosh-64.blogfa.com/

بی تعارف می گم. چون سیاسی و طولانی نوشتی حوصله نکردم که بخونم. ولی بازم سر می زنم.

؛)

سهیل قاسمی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:36 ب.ظ http://deconstruction.persianblog.ir

از آشنایی با شما خوش حال ام. توسط دوست عزیزی وبلاگ ِ شما را شناختم. و خوش حال ام که از ابراهیم نبوی نوشته اید. رنگ زمینه تان زیادی سیاه نیست؟

سلام، ممنونم که اومدین این طرفا!
من به زمینه ی سیاه خو کرده ام!

محتشمی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:04 ب.ظ http://www.mohtashami.info

سلام گلبانو
حال ؟ احوال
خانوم گله م می خواستم بگم تو رو خدا این روزا بیشتر مواظب خودت باش
مواظب خودت و ...
قول دادیا :)

:-* چشم!
ما بسیار اردتمند این مهربانی های شما هستیم ؛) :-*

سهیل قاسمی شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:41 ب.ظ http://deconstruction.persianblog.ir

آقای مصطفا. اون بدبخت از ترس جونش گذاشته در رفته
قلم به مزد اجنبی شد حالا؟
نه که تو کشور خودش بود این جا خیلی باهاش خوش برخورد بودند.
هیچ یادم نمی رود...
به دریوزه گی به اجانب پناه برده اند؟ می ماندند این جا چه کنند؟ انگاری هیچ چیزی خبر ندارید؟ وقتی مادرش مرده بود از زندان با مامور آوردند ش بعد از این که همه رفته بودند، ده دقیقه سر قبر ننه ش بنشیند...
بلای بر سر ش آوردند که نامه نوشت توبه نامه اساسی
آن وقت قلم به دست ِ مزدور شد؟
برای همین قلم به دستی است زنده گی ی نا مساعد ِ او و امثال ِ او مانند عباس معروفی و که و که. که جان شان را در برده اند در فرنگ. معروفی خوب موقعی در رفت. زمان ِ قتل های زنجیره ای. اگر نه او هم رفته بود ور ِ دل ِ مختاری و پوینده و زال زاده و...!

م ج شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 05:44 ب.ظ

دکتر محمود احمدی نژاد... مردی ۴۰-۵۰ سال دیگه مردم خواهند فهمید که کی بود و چیکار کرد...مثل امیرکبیرُ قائم مقام و خیلی های دیگه... واقعا متاسفم که ما مردم ایران اینجوریم...یه نعمتی رو تا داریم درکش نمی کنیم...و اینجوری...

این طور که من از آی-پی شما متوجه شدم ساکن ایران نیستین و احتمالاْ در کانادا زندگی می کنید،
شما تا در ایران زندگی نکنید متوجه ی شرایط ما نخواهید بود! هر وقت دوست داشتین بگین این نعمت رو بفرستیم خدمتتون مدتی سرتون حکومت کنه بعد نظرتون رو اعلام بفرمایید...
شما متوجه نمی شین وقتی می گیم دلمون لک واسه مثل آدم زندگی کردن یعنی چی... امیدوارم هیچ وقت هم این شرایط رو تجربه نکنید!

najme شنبه 13 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:20 ب.ظ http://manedarun.persianblog.ir

سلام خانوم کم پیدا!!
این به‌به٬باریکلا یعنی چی؟!
فحش که نبود؟؟
مسخره کردن چی؟!
.
.
.
ایشالا که نبوده!
در ضمن:
من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت!
میخوای پاک بمونی گرد سیاست٬اون هم از نوع انتخاباتیش نگرد!!

S4Mp یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ق.ظ

دیگه از بهترین بچه های این مملکت رفت فرنگ و دیگه نمی آد خسته شدیم ras mige bekhoda :D

:)) :)) :)) یعنی تو خیلی ... ای!
(به دلیل مسائل اخلاقی ... شد!)

مموش یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 03:17 ب.ظ http://mamoosh-64.blogfa.com/

من اصن فک نمی کردم متاهل باشی نمی دونم چرا.
می تونم یه سوال بکنم. خصوصی!!! از زندگی مشترکت راضی نیستی؟ دوس دارم اگه اینطوره علتشو بدونم و از تجربه هات استفاده کنم.
ممنون که با این نظری که داده بودم بازم بهم سر زده بودی. دونقطه دی

وای ی ی ی کی گفته من راضی نیستم مموش جان!؟‌روشنت می کنم حالا ؛)

محمد یکشنبه 14 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:56 ب.ظ

salam.chera nameye ye nafare dg,oonam be ye nafare dg ro gozashtin too weblogetoon? taze..kash in 2 nafar adam boodan!!akhe cheghad bayad be ma doorogh began o ma bavar konim?cheghad bayad cheghadr bayad az dozdihashoon o khianatashoon hemayat konim?cheghad bayad harfashoon ro bavar konim?!!az hamoon ye bar ke be khatami ray dadam kheili pashimoonam!!dobare bayad dast be damane hamoon bazigar beshim?bekhoda ma ro maskhare mikonand.too deleshoonmigand khobe ke in adama baladan ba internet kar konand o bazam harfaye ma ro bavar mikonanad..bazam bazihaye maro bavar mikonanad!! akhe sahar!!to chera?!!!to chera?!!ei baba...yekam fek kon akhe!!ye kam!! bekhoda ina hamashoon yekian..che in divaneye khailbaf,che oon khalibande delshekasete..ma az daste hamina badbakht shodim..az daste hamina bayad be yejaye dg farar konim..ah,...aslan vase chi webloget ro siasi mikoni?!!goore pedare hameye doorooghgooha!!1
tooye yeki az comment ha,,yeki gofte ham movazebe khodet bash ham ...!!yekam mashkook mizane!!ama khob manam migam..movazebe khodet o ... bash..be jaye karaye siasi!!1

سلام
اول اینکه من هر چیز که نظرم و فکرم باشه رو اینجا میارم و مهم نیست که کی نوشته باشه و فکر می کنم این اختیار رو داشته باشم!

دوم اینکه حتماْ نظر شما برای خودتون محترمه و نظر من برای خودم!

سوم اینکه نه قراره شما نظر من رو عوض کنین و نه من نظر شما، هر کدوم منطق خودمون و فکر خودمون رو داریم، فکر شما اونه و فکر من اینه!

چهارم اینکه ممنونم که فکر می کنین که من حتی "یه کم" هم فکر نکردم و اینا رو اینجا گذاشتم! جالبه!

پنجم اینکه همه مثل شما نمی تونن برن سوئد یا مثل آقا مصطفی برن امارات و یا مثل "م ج" آمریکا زندگی کنن که بخوان به ما بگن که دست از این کارامون برداریم و از شرایط موجود لذت ببریم! همه ی کسایی که تا الآن به این مطلب ایراد گرفتن تو این شرایطی که ما داریم زندگی می کنیم نیستن و حق ندارن به ما خرده بگیرن... اگه می تونستن این شرایط رو تحمل کنن همین جا می موندن (و می موندین!)

ششم اینکه باز هم مثل روال من ممنونم از همه ی کسایی که وقت می ذارن و اینجا رو می خونن و نظر می دن!

h41 دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ

سلام برشما. درود بر سید خدا خاتمی عزیز. موفق باشی.

ساسان دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:54 ق.ظ http://neyerohani.blogfa.com

سلام
این جمله برای ثبت در دفتر حضور و غیاب و اعلام حضور میباشد
و معنی و مفهوم آن این است که مراقب خانواده ی سه نفره باشید
و تا اعلام وضعیت سفید از پناهگاه مهرانه ی همسر عزیز و مراقبتهای دلانه اش خارج نشوید
همین

بسیار بسیار تشکر!

najme دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:50 ب.ظ http://manedarun.persianblog.ir

سلام.
حالا که اینجوریه:
خیلی ممنون!لطف دارین شما!

محمد سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 07:28 ب.ظ

salam.
kamelan asabaniat az lahnetoon peidast!!!ei baba..namardiye ke ma ro injoori bekooboonin!!man 3 mah ham nist raftam az iran...dige shodam motafavet az shomaha?!!!are?va ye chize dige?man o amsale man chera mirim?chera?nakone fek kardin ke age maham ye kashvare Adam Salar dashim bazam farar mikardim?Are?dar zemn,manzooram az fekr inbood ke yani ye kam bishtar fekr konid!!yekam bishtar!man aslan o aslan nagoftam dast az inkaratoon bar darid o az sharayete mojood lezat bebarid!!!in che harfie be man nesbat dadid?manmigam age gharare sharayet avaz beshe, bayad behtar beshe,na badtar!!dar zemn,,khahesh mikona,,ma az khondanesh kezat mibarim!!ama in dafe vaght nazashtim..chon name ro yeki 2 rooz ghablesh khoonde boodam o az sadegi melate iran be vajd oomade boodam!!sahar,faghat ye jonle dige begam o beram..age mikhay az baziye ina hemayat koni,laghal khodet ham varede bazi besho!!dor o baret ro nigah kon!faghat kasae ke too bazi hastand barandand!!kasae ke hemayat mikonanad ama too bazi nistan,bakhtan!!!are..baziye kasifie..ama age hemayat mikoni,laghal khodet ham boro vasat!!ta neveshteye badite..khodaneghadar!!1

محمد پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ق.ظ

ezafe mikonam: man be zoodi bar migardam baraye khedmat be mihanam!!!az daste kasi,be jae farar nakardam!!!1

مکتوب پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:42 ق.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

بسیار موافقم که بیاد اما مطمئن نیستم که درمون درد این ملته!
ممنون که سر میرنی . بای

مکتوب پنج‌شنبه 18 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ق.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

پاسخ این حاج مصطفی رو خوب اومدی ............. تووووووووپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ . همچین جیییییییگرم حال اومد .
اما خودمونیم ها :‌خاک بر سریم ما که مملکتمون دست همیناس . نه؟

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ

سلام
عجیب ! ! ! !
برای این آقای مکتوب هورا نکشیدی ! ! !

امیرحسین شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:37 ب.ظ http://kashanleader.blogfa.com

مشکل در محمد و محمود نیست مشکل خودمانیم که نمی دانیم چه می خواهیم! زمانی توسعه سیاسی و زمانی کار فرهنگی و زمانی اقتصاد و پول. حقیقت زندگی اینها نیست که تا بوده همین بوده. ریا و دورنگی که درد امروز نیست. توسعه فرهنگی به چه دردمان می خورد و خوش قیافه بودن ردیس جمهورمان چه دردی را دوا می کند؟ خودمان برای مملکت مان چه کرده ایم که از دنیا طلبکار باشیم؟ ان شااله راه را بیابیم و جنگ هفتاد و دو ملت را عذر بنهیم. با آرزوی عاقبت بخیری برای شما و همه مان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد