رژ‌ لب و امضا نکردن مدرک فارغ التحصیلی!

رفتم دنبال کارای فارغ التحصیلی بعد از عمری! واقعاً که گلاب به روتون چه پروسه ی کوفتی داره! 127 خان رستم...

بعد از گذروندن 125 خان، تازه با کمک و به لطف حضور حدیث، رسیدیم به مرحله ی تحویل همه ی مدارک که جمع کرده بودیم برای صدور مدرک. مثل همیشه هم که 4 قطعه عکس و فتوکپی از همه ی صفحات شناسنامه و ...

عکسا رو دادم، خانوم خوش اخلاق که فقط بعدش خدا شکر کردم که پاچه های شلوارمون سالم از زیر دستش گذشتن  فرمودن که "عکسات که آرایش داره" و تو صورتم خیره شد که بررسی کنه! می گم آرایش نیست، روتوش عکاسیه... می گه می بینم الآنم آرایشی نداری ولی تو عکس رژ لبت پررنگه!  می گم روتوش عکاسیه، حالا باید چی کار کنم؟! من این عکسا رو ازت می گیرم ولی ممکنه آقای دکتر زیر مدرکت رو امضا نکنن به خاطر این آرایش...


پ.ن 1: به قول مامانم همیشه می گه که اینا سرشون رو مثل کبک کردن زیر برف. (حالا خدا می دونه زیر همون برفه چه خبره و چه کارا که نمی کنن!!)

پ.ن 2: حدیث رفت از یه فیشی کپی بگیره... اومده بود 4 شاخ! آقایی که تو همون دانشگاه کپی می گرفتن موهای سرشون رو تراشیده بودن و توی گوشش هم یه حلقه بوده... آقای رئیس دانشگاه با رژ لب مشکل دارن فقط!؟ (خب اون آقا حتماً سرباز وطنه که حلقه ی غلامی هم به گوش کرده فقط به شکل امروزی!!)

نظرات 20 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:04 ق.ظ http://s-shahrokh.blogsky.com

سلام من دیپلم دارم اما وقتی به سایتی میرم که طرف حرف از لیسانس میزنه دور میزنم فک میکنم اونا خیلی دانشمندند نمیدونم چرا در حالی که بعضی هاشون از ادمییت هیچی نمیدونند وغرق مدرکشونن .یادم رفت بگم مدرکت مبارک

کو تا ما بالاخره به یه لیسانس ناقابل برسیم... ای بابا... همون آدمیت رو عشقه!!

حسام یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:11 ق.ظ http://nastihan.blogfa.com

سلام
مبارکه:)..معلومه دیگه!شیرینی:ی
کدومو گرفتی حالا؟سوره؟یا پیام نور؟...به هر حال مبارک باشه.
زیر اون برفه هم خدا می دونه هم منو شما و مامان و بقیه که چه خبره!آره:(...هممون می دونیم چه خبره.خیلی خبراست.
فقط صداش بعدنا در میاد!
همین میشه دیگه رگ سیدی ما هم دیروز بعد از مدتها قلمبه گشت و تلافی (نمی دونم چند وقت گذشته بود از بار آخری که این جوری شده بودم!!!)این شد که این وقت صبح خدمت رسیدیم./آره قبول دارم.تا وقتی چیزی رو داریم قدرشو نمی دونیم./ولی من خیلی جدی گفتم.اصلنم لفظ نبود!:(
ولی خوبه که خدا نزدیک تر شده و داره تلافی این چند وقت رو حسابی در میاره.یه طورائی گفته بشین فقط نگاه کن!:)
اونائی که از نزدیک دیدنش(مثل خودت)این حرفمو خوب می فهمن...اوهوم روزگار خوب:)آره!دقیقا:)فقط این شور حسینی گرفتن و شب و روز کار کردن و رکورد زدن و اینا یه کم زیاده روی کردم...
حدیث نگفت اون آقاهه کدوم گوشش گوشواره کرده بود؟:ی

هنوز که نگرفتم!!!! همون سوره :(
خدایا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ........

ساسان یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.neyerohani.blogfa.com

سلام
کله ی کچل و حلقه ی گوش و رژ لب و مش مو و چکمه ی بلند ...
می بینی تو رو خدا ، چه چیزایی شده معیار سنجش و رد و قبول ؟
کجاست مرحوم ناصرخسرو که بیاد و عجایب الحکایاتی بنویسه از این غرائب الحوادث مملکت
سلام برسونین
سلامت و شادمان باشید

خدایا آخر و عاقبت این بی فرهنگی کمی کمتر از ۲۵۰۰ سال رو بخیر کنه!!
ممنون که این کلبه ی حقیر رو لایق سر زدن می دونین :)

نگین یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:51 ب.ظ

پس با این حساب تعداد فارغ التحصیلای خانم بعضی از دانشگاه ها باید حتی از شار انگشتان دست هم کمتر بشه آخه به جز رژلب خط چشم و رژگونه و .... هزارتا ارایش دیگه نه تنها توی عکس که در غیر عکسهم دارند!!!

فکر کن اونم دانشگاه سوره!!! خدا می دونه که ما چه چیزایی تو ساختمون مرکزی نمی دیدیم!!! دانشکده معماری یه چیز دیگه بودا ا ا D:

Raha یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ

Sahar jooooonam
Kojayee
Zang zadam be mobilet hafte pish nemigereft
Delam barat tang shode koli
hokme halghe o arayesho ke midooni az ki beporsi dige

وای ی ی ی ی سلام رها جونم! من که همین جام و در خدمت! شما سرت شلوغه ؛)
خیلی دلم برات تنگ شده، شرمنده م که موبایل خاموش بود. یه اخلاق بدی پیدا کردم که مدام خاموشش می کنم...
واقعا حرفشون در حد زی زی جون بود!
حالا فرصت بشه حتماً خودم بهت زنگ می زنم :-* :-*

حسام یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ب.ظ

سلام
سحر؟خودمونیم حالا رژ زده بودی؟یا روتوش و اینا بوده؟:ی
عکس خیلی مهمه!من که هول هولکی ...راستش همین دائی کوچیکه که چند وقت پیش از دانمارک اومده بود اون موفع هم اومده بود(سال ۷۹..چون بعد از خدمت به ما مدرک رو دادن!)من هم یه ده دوازده شبی بود که نخوابیده بودم.شبا تا صبح می شستیم حرف زدن..اون تا ظهر می خوابید..ما می رفتیم سر کار!یه عکس فوق العاده ضایع!..به همین که قناعت نکردم همونم دادم برای نظام مهندسی!:ی اما تو تمدید دیگه جبران کردم:) همون که گفتی ترسیدی رو اراته کردم:ی یادته؟کت شلوار سبز ..پیرهن سبز روشن(یواشه)آره!
:)

حالا....!!! D:
حواستون باشه دیگه، کلی آی کیو سوزوندم تا فهمیدم منظور از ارته ارائه می باشد!!!

نجمه یکشنبه 3 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:12 ب.ظ http://manedarun.persianblog.ir

سلام سحرم.
چه عجب!یادی از ما کردین؟!
چه خوب که این شوهر مهربون وقت و حوصله ی کارتون تماشا کردن با خانوم خوبش رو داره!
خدا زیادش کنه!
منظورم عشقتونه!!!:-)
خوش به حالتون!کاشکی یکی هم پیدا میشد با من بیاد برم مدرکمو از دانشکده ی زپرتی مون تحویل بگیرم!

ما که همیشه به یاد شما هستیم نجمه جون!
البته در مورد برنامه ی تلویزیونی تام و جری یکی از معدود چیزاییه که ما روش تفاهم داریم! ؛) هر چقدر من فیلم های خانوادگی و لطیف رو دوست دارم همسر جانمون از جکی چان سیری ندارن!!!

زیتون دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:57 ب.ظ http://zatun.persianblog.ir

سلام ازمحبتتون بسیارممنوم
اینم یادگاری
چای و ماست دشمن آهن هستند
چرامعصومین ازیک نوع غذاباسبزی استفاده میکردند!!!ومثل ما درهم ازغذاهااستفاده نمیکردند؟فرضیه وقانون؛معصومین علمی غذامیخوردند.
بنابر تحقیقات اخیر دانشمندان، مصرف چای بعد از غذا و ماست و لبنیات همراه غذا باعث کاهش در جذب آهن بدن می‌شود.[عدم جذب ین آهن سبب کم خونی است که پزشگان میگویند مادرهمه بیماری است]به گزارش سلامت نیوز به نقل از پایگاه خبری آبزرورفرانسه؛پیش تر نسبت به مصرف چای مقاله‌هایی به چاپ رسیده بود اما اکنون دانشمندان درباره ماست اعلام کردند در حین غذا خوردن باعث کاهش جذب آهن، این ماده حیاتی در بدن می‌شود.
بنابراین گزارش؛ وجود فراوان کلسیم در لبنیات باعث کاهش جذب آهن در بدن می‌شود زیرا اولویت جذب با کلسیم است و آهن جذب نشده و مستقیما دفع می‌گردد.
کمبود آهن بیماری خطرناکی است که در زنان جوان [به علت دوره ماهانه،قاعدگی ودرزیرسنین 20سال بعلت رشدودوره]بسیار مشاهده می‌گردد و باعث اختلالات شدیدی در بدن می‌شود.

دستتون درد نکنه! من کل این مطلب رو متوجه شدم به جان خودم! ممنون که در حد سوادم پیام گذاشتین!!

من خودم هستم... دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ب.ظ http://daricheyeman.persianblog.ir

سلام دوستی مبارک باشه.. فکر نکنم کار روتوش حتما اینقدر خوشگلی دوستی که فکر کرده آرایش داری.

:o :o :o ما الآن از ذوق کلی در آسمان ها به سر می بریم!!! چقدر یه دوست می تونه مهربون باشه :-* ندیده و نشناخته می خوامت ؛)
(ولی از شوخی گذشته روتوشش خوب بود!!!!)

دغدغه های من دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ب.ظ http://imanparadiso.blogfa.com/

وبلاگ خبی داری ما که مشتری شدیم شما هم سری به ما بزن

حدیث دوشنبه 4 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام سحر جونم.من که کاری نکردم و کلی هم شرمنده...
تازه آقاهه یقه هفت بازم تنش بود!!!شلوارشم بگی بود(اینو گفتم کاملن متوجه تیپ بشید)

ممنونم از توضیحات خوبت حدیث جان، لازم شد در جلسه ی دادگاه از حضور شما برای توضیحات بیشتر استفاده خواهیم کرد :D :-* :x

حسام سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ق.ظ http://nastihan.blogfa.com

سلام سادات خانوم
بسیار خب!مبارک باشه..معماری خیلی خوبه..ای کاش ادامه می دادی!البته...(می دونی برای اخذ رتبه همین فوق دیپلم معماری هم یه چیزی بین ۸۰۰ تا ۱میلیون برای یک سال خریداری میشه؟..دست کم نگیری یه وقتا!البته به امید خدا شرکت خودتونو ثبت کنید و چرخش هم هر روز بهتر بچرخه و...با روحیه خوبتون و ...مطمئنم موفق میشید).
:)خب!چرا خدایا با این همه اااا؟!من دیگه مطمئنم هر اتفاقی که میفته واقعا مصلحتی توش هست..نیک و بد!اینکه چطوری نگاهش کنم..چطور برخورد کنم..هر چند بعد از مدتها یه هوا از کوره در رفتم :p بین خودمون باشه..اتفاقات ادامه اونم قطعا مصلحتی توش وجود داره:)فعلا که یک هفته ده روز..شاید هم کمی بیشتر مسافرت برم:).راستی علی هم داره داماد میشه و...من که خیلی خوشحالم..گفتم شما هم این پسرخاله داداش کوچیکه ما رو دعا کنید:)..خودمم که بیش از هر زمان محتاج دعا هستم!
"آی کیو" :)) :ی ماشا الله....
مدتی نیستم..قدری کمرنگ...
سلامت باشید و سبز:)

مصلحت... معلومه که هست... خدایا قدرت درک بیشترش رو به ما بده... مصلحت هات رو می گم!

من که فعلاً چند وقتیه که شدیداً هوس فیزیک کردم!!! یعنی حل مسائل فیزیک... ریاضی هم بد نیست ولی به جز مبحث دیفرانسیل و اینا.... به طور کلی حل تمرین خونم کم شده شدید! آخه این چه رشته و دانشگاهیه که برای هر درسش فقط کتاب رو یه بار روخونی کنی :(

مبارک باشه شدید!

آرش سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ق.ظ http://msm-jaamejam.blogfa.com

سلام
خداراشکر خان های آخری را داری پشت سر میذاری شما
حالا وقتی گرفتیش شیرینی هم میدین ؟ D:


من آپم با یه داستان تکان دهنده و خشگل
منتظرت هستم

کدوم شیرینی.... دل خوش سیری چند!!!

zaq سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 05:49 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

خوب اون آقای که رژ لب نزده بود!! فقط گوشواره گوشش بود اون رو هم که خودت تشخیص داردی حلقه ی غلامیه!!

:(

پریسا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:17 ب.ظ

سلام !
ان شاء ا... به سلامتی و سر فرازی که در این روزگار بسیار موجودیت دارد و صبر جزیل وجمیل برای طی کردن عملیات خنثی کردن کرگدن که بسیار دشوار است اما بسان هر پیروزی در انتها احساس خوش قلقلک اعصاب و انسداد روده به بشر دست میدهد. حال قشنگیه قبلا یه بار تجربه اش کردم حالام می خوام برم اسممو کلاس دو با مانع بنویسم ان شاء ا... برا بار دوم.....:) :*

:( وای ی ی ی پریسا :( من اعصابش رو ندارم به جان خودم!!!

پریسا سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:20 ب.ظ

اگر فکر می کنی می تونم کمکی بهت بکنم لطفا بدون تعارف بگو.
خوشحال می شم برای سحرم کاری انجام بدم.

ممنونم پریسای عزیز. فعلاً که هر زحمتی که بتونم گردن حدیث نازنین می ندازم :*

mohammad سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ

hi,
didn't my comment have any reply?!1

!!!!Apparently, No

فرید چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:39 ب.ظ http://faridfarid.persianblog.ir

یادش بخیر سال ۸۵ منم کلی دنبال کارای فارغ التحصیلی دویدم و دویدم.اما نمدرکو ندیدم..چرا؟؟؟؟؟// خب چون باید بری سربازی ..دور کلات قرمزی ..بعد که کارت پایان خدنمت آوردی مدرکتو می دن..اما من زود معافی گرفتم و مدرک رو از دستشون درآوردم!!
در مورد رژ هم من نمی دونم والا ..اینجا همه اصل رو ول کردن به فرعیات چسبیدن!

من که هنوز هیچی نشده از مرحله ی دویدم و دویدم گذشتم و به مرحله ی هن هن کردم و هن هن کردم افتادم!!!
باز خدا رو شکر شما موفق می شدین! من خوشحال می شم می بینم این جوونا موفق می شن در گذشتن از خان ها ؛)

سهیل قاسمی چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:04 ب.ظ http://deconstruction.persianblog.ir

سلام. خودت هم که پست قبلی ت اوایل ِ آبانه که!
صابخونه ی واقعی ظاهرن تویی. ماهی یه بار اوایل ِ ماه میای سر بزنی اجاره ماهیانه رو بگیری بری نه؟
راستی یه مثلی ما داریم می گیم خوش تیپی درد سره!
حالا داستان ِ این عکس ِ شما ست.
مرد هایی که موهاشون جو گندمی شده، می گن مش ِ ما خدادادیه!
تو هم به اون کاماندو می گفتی خانوم رژ ِ ما خدادادیه!

:)) حالا تا مدیر نیستش شما یه دستی به سر و گوش خونه ی خودتون بکشین!!
گیر دادن که مالیات نداره.... می گشت به یه چیز دیگه گیر می داد حتماً! یاد یکی از مطالب خودم افتادم!!! که یه بار وزارتخونه ای رفت بودم که باید از حراست می گذشتم طبیعتاً... اینقدر سر تا پام رو ورانداز کرد و بالاخره گفت خانوم شما کیفت رو کج ننداز، صاف بنداز رو دوشت!!!!!

مصطفی یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ب.ظ http://be1hamin2sadehgi.persianblog.ir

سلام ... آرایش داشتی ... جدا شما از آقای دکتر کردان ، دکتر احمدی تژاد، مقام معظم رهبری، جناب جنتی، ائمه محترم جمعه شنبه و ... خجالت نکشیدی . خواهرم بیا و توبه کن ... پیشونیتو به مهر برسو و با تنها راه ممکن ؛اسلام >شیعه؛ خودت رو به بهشت الصاق کن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد