عید مبارک!

امروز (دیروز!) روز خوبی بود! ۲ تا تلفن غیرمنتظره ی تبریک عید داشتم از ۲ تا دوست خوب و نازنین بعد از سال هاااااا! کلی یاد جوونیا کردیم! فکر کنم ۵-۶ سالی بود که با مرجان درست و حسابی حرف نزده بودم

خیلی خیلی چسبید!  




با کلی هیجان دارم برای مامان می گم که میترا بود، خواهره مرجان!؟!؟!؟ بارداره!!!

مامان یک "اِ" به صورت شل حواله ی مان می کند و به یکباره صدایشان سرشار از هیجان می شود و می فرمایند که راستی ی ی ی ی ی حالا تو بگو کی بارداره!!!!! حدس بزن!!! منم کلی ذوق زده می شم از یه عضو جدید و هیجان انگیز در خانواده و می گم: وای ی ی ی، کی!؟!؟!؟!

با همون هیجان می گن: آنجلینا جولی!!!!!

می گم ول کن مامان جون تو رو خدا!!!! ادامه می دن که فکر کن آخه، خیلی جالبه، اون 2 قلوها الآن 5-6 ماهشونه و ....




پ.ن: چه برف قشنگ و خوبی داره میاد فکر کن کامل تو حال و هوای خودتی و غرق در دنیای مجازی و بی خبر از دنیای واقعی (کی گفته که این مجازیه و اون واقعی؟!؟)  و به جای اینکه گاهی سرت رو بلند کنی و نفسی تازه کنی، هی صفحه رو  Refresh کنی که ببینی تازه چه خبر، تا یه همسایه ی عزیز و دوست داشتنی برات پیام می ذاره که بیرون سفیدپوش شده از برف! تو حسابی شوکه می شی و به زور تار عنکبوتای دورت رو پاک می کنی و مهره های کمرت رو یکی یکی روی هم می چینی و با زحمت صافشون می کنی و خودت رو به پنجره می رسونی... حس غریبی داره... درست زمانی که فکر می کنی که با یه وسیله ی کوچیک داری سِیرِ دنیا رو کنی می فهمی که بیرون این چهار دیواریت دنیا عوض شده و تو بی خبری...


ممنونم شیوای مهربون بازم خبری بود ما رو در جریان بذار

نظرات 15 + ارسال نظر
شیوا پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:11 ق.ظ

سلام سحر . من تبریکمو با یک کامنت روی پست قبلی یعنی شیر فرستادم. ولی بازم چون فضا فضای عیدو برف هست میگم عیدت مبارک. راستی همین حالا از توی محوطه اومدم داخل. جات خالی بود چند تا عکس از برف گرفتم. گفتم تا هنوز نفسی هست برم عکاسی. چراغتون روشن بود .چقدر دلم میخواست با هم میرفتیم.

وای ی ی ی ی نمی دونی چقدر هیجان زده م کردی! من بی خبر از دنیا، با خوندن پیام قشنگت تازه رفتم پنجره رو باز کردم و شوکه شدم!!! همه جا سفیده سفید بود و ما بی خبر! عالی ی ی ی بود! نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم بابت این حس خوب!
ممنونم شیوای عزیزم :-* تبریک قشنگت رو گرفتم!
عید شما هم مبارک!
البته گول چراغ روشن ما رو چندان نخور، چون من چند ساعتی خواب بودم و تازه بیدار شدم، ولی اصلاً کاشکی بیدارم می کردی! :-*
به امید دیدار ر ر ر ر ر ر!!!! دوست دارم عکسات رو ببینم زودتر!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:19 ق.ظ http://no-1.blogsky.com

برای من هم جالب بود که دیروز تو همه وبلاگها حرف از برف تو دنیای واقعی بود ... ولی حیف که هنوز تو دنیای مجازی ما ، خشکسالیه ...

خشکسالی....

حسام پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:23 ب.ظ

سلام
مرسی..سپاس فراوان از بهترین آرزوئی که برام داشتی:) هر چند دست نیافتنی..هر چند...
خوب و خوش باشین.
:)

دغدغه های من پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://imanparadiso.blogfa.com/

درود بر شما و عید بر شما مبارک.گرفتن مدرک با رژ لب هم مبارک

نگین جمعه 29 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 02:11 ب.ظ

وای ی ی ی ی چه خوب بازم توی اون کویر داره برف می آد. برفه کویر هم خیلی قشنگه.

انجل شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 ب.ظ http://2tasandaliechoobi.persianblog.ir

سلام. خوبی؟ اومدم دعوتت کنم خونم. جش شب یلدا. دور هم باشیم خوش می گذره.
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن راباید جشن گرفت

حسام شنبه 30 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ب.ظ

حتی طولانی ترین شب نیز به خورشید می رسد."یلدا مبارک".

سهیل قاسمی یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ب.ظ http://deconstruction.persianblog.ir/

سلام. این آنجلینا جولی مایکروفره که این قدر تند و تند بچه عمل می آره؟ عجبا

راستی یه چیزی نوشتم چسبوندم تو وبلاگ ام بی صاحاب نمونه! دیر دیر می نویسم اما دراز دراز می نویسم. خوبه؟

:)))))
از اینکه به احساسات پاک مادر بنده توجه کردین واقعاً متشکرم! ایشون توضیح دادن که برد پیت گفته که ما شلوغ ترین خونه رو خواهیم داشت چون هردومون واقعاً عاشق بچه هستیم!!!! توضیح بیشتری هم خواستین مادر بنده با جون و دل در خدمتتون هستن!!!

چقدر عالی که بروزین! خدمت می رسم!

نجمه یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:08 ب.ظ http://manedarun.persianblog.ir/

سلام سحر خانوم.
خب!
دیگه کی بارداره؟!
.
.
نظریه جدید:
خب معلومه بچه هایی که مامان و باباشون انجلینا و برد پیت باشن هرچی بیشتر بهتر!!
اگه این نظریه چندین سال پیش توی این مملکت پیاده میشد٬الان من و امثال من اینقدر درد بی‌شوهری نمیکشیدم!!

مرجان دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:52 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

هی دارم با خودم فکر می کنم ما کی آخه با هم حرف زدیم؟!!! توهم کوفتی منو حال می کنی سحری؟دلم برات تنگ شده. به جون جفت بچه هام اندفعه اومدم که بمونم....سایه تون رو از سر ما کم نکنید خانوم.تو این سفید پوشی این دهکده مجازی خاکستریمون نکن!

هستمت!

مکتوب دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ب.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

سلام.
خوبین؟ سر بزنین.

ببخشید چند وقتیه که نشده درست و حسابی به دوستان سر بزنم. خدمت می رسم حتماً!

هانیه دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:36 ب.ظ

سحر نازنینم...سلام...دلم بسی تنگ شده است برایت... شاید چندماه دیگر مراسم عروسی برخی عناصر خود فروخته بهانه ای باشد برای تازه کردن دیدارها...به امید دیدار...

منم دلم یه کوچولو شده هانیه ی عزیز... چند ماه دیگه :(((
عناصر خود فروخته!؟!؟!؟! به هر حال مبارکه ؛)

حسام سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ق.ظ http://nastihan.blogfa.com

درود و بدرود سحرم
لحظه به روز است و منتظر قدوم سبز شما ای دوست

:)

.
.
بیا یه سر پیش ما
آره!

ساسان چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:21 ق.ظ http://www.neyerohani.blogfa.com

سلام
حال شما ؟ احوال شما ؟
مونده بودم .. تلفن غیر منتظره و بارداری میترا و اون یکی دیگه و برف زمستونی رو .. چه جوری به هم ربط بدم
گفتم آها .. میشه حدس زد .. وقتی برف شروع به باریدن کرد هوا سرد شد و میترا باردار شد و تلفن زنگ زد .. آسمون هم از خوشحالی برف شادی آورد
اما دیدم نه .. اینجوری نمیشه .. آخه بارداری مال قبلش بوده .. خبرش حالا رسیده
باز گفتم آها میشه اینجوری گفت که .. هر وقت بخاد برف بباره .. باید قبلش یکی باردار بشه و بعدشم تلفن زنگ بزنه
دیدم .. ای بابا منم بیکارم آ .. مخ آدم تاب ور میداره بخاد به ربط اینا فکر کنه
تازه یادم اومد که .. به به .. اینا از دل گذشته های دلنشین دختر الهه ی مهربونیه که هر زمان .. موزیک ملایم اندیشه اش .. میرود تا به سحر ..
شاد و سلامت و شاداب باشید

:))))
خب یکی از تلفن های خوشحال کننده مرجان بود دیگه!!! که گفت میترا بارداره ؛) اون قسمت برف رو هم بعد از کامنت شیوا گذاشتم!

اندیشه ی سبز و دلنشینتون رو هیچ وقت از این وبلاگ نگیرین... همیشه پیغاماتون هوای اینجا رو تازه می کنه... ممنونم! مثل همیشه! و باز هم زبانم قاصر...

حسام چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام
ممنونم از آرزوی خوبت
آره!امیدوارم...
ولی دیگه خسته شدم.
بسه دیگه نه؟
.
.
به هر حال سپاسگذارم..مثل همیشه.دوست..دوستـ خوب
:)
شما هم خیلی مواظب خودتون باشین.

آره بسه دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد