اولین ها!

اولین کسی که ما این جا رویت کردیم، آقای باب بود!!! از طرف دانشگاه اومده بود دنبالمون و حسابی مرام کُشمون کرد! از ساعت 2 بعد از ظهر که خسته و کوفته رسیدیم تا ساعت 7 به زور هِی به ما محبت کرد!! بزرگترین حسنش هم این بود که سعی می کرد خیلی واضح انگلیسی صحبت کنه و این کلی به ما اعتماد به نفس داد!!


اولین (گلاب به روتون!) آفتابه ی ما، اینجا شد یه بطری نوشابه ی کوکاکولا که با جمع کردن 8 تا درِش می تونیم یه بطری مجانی بگیریم!!


اولین کشف روانشناسانه ی من، از این اجنبی ها این بود که احتمالاً مشکلی تاریخی و طولانی با شلنگ دارن!! اصلاً هیچ راه آبی در منزل موجود نمی باشد نه در آشپزخانه نه در دستشویی... حتماً خاطره ی بدی ازش دارن، شاید هم اینجا کشف نشده هنوز!! احتیاج به بررسی بیشتر داره!


اولین ایرانی که اینجا دیدیم، خانومِ استادِ امین بودن، یه خانوم خوب و مهربون که باز من خوشحال تر شدم! البته در این شهر کوچیک دانشجویی ظاهراً روی هم ۷-۸ تا ایرانی بیشتر موجود نمی باشید.


اولین کسی که من رو به تحت تاثیر قرار داد، یه خانومی در بخش دانشجویان بین المللی بود که همون روز اول باب ما رو برد پیشش تا اعلام حضور کنیم و این خانوم چقدر احساسات شدید برای من و فرزندمون به خرج داد و گفت ما همه مون (!؟!؟)‌ نگران تو بودیم که با این وضعیت می خواین این سفر طولانی رو بیای و همش به فکرت بودیم و دعا می کردیم که راحت بتونی این سفر رو به پایان برسونی و ... منم همش به بعضی از نزدیک ترین آدمای اطرافم فکر می کردم که وقتی بهشون گفتم یه دفعه جور شد و داریم می ریم فقط شنیدم که: اِ!؟‌به سلامت!

باید یک بررسی هم روی میزان مرگ و میر عاطفه در بین غربی ها و خودمون هم انجام بدم، ظاهراً اون آمار گذشته ها در حال تغییره... نمی دونم!


اولین جانوری که اینجا دیدیم، بعد از اون سگ بدترکیب فرودگاه، سنجاب بود و من چقدر از دیدنش خوشحال شدم و چقدر یاد خوشبختی بزرگی که بابت دوری از اون گربه های مزاحم و تنبل و تن پرور و معروف به پررویی اطراف خونمون، دارم افتادم! وای همش بین دست و بالمون بودن با اون هیکلای بزرگشون و ازشون غافل می شدیم میومدن تو خونه!!!! تمام نفرتی که از اون گربه ها داشتم اینجا به گوگولی کردن این سنجاب ها که البته تعدادشون هم اصلاً کم نیست می گذره! (البته دورادور! من به طور کلی با حیوان جماعت از نزدیک مشکل دارم!!!)


اولین فامیلی که به جز درجه اول هاش از ایران تلفنی به ما توجه کردن عموی امین بودن و چه خوب بود!


اولین دوست نازنین هم در زمینه ی توجه تلفنی حدیث عزیزم بود و مثل همیشه چقدر چسبید.


اولین تخیل من در یک مکان عمومی در اینجا، برمی گرده به اولین بانکی که رفتیم! کنار هر کدوم از کارمندای بانک یه ظرف بود پر از آبنبات چوبی که هر مراجعه کننده ای یکیش رو بر می داشت... فقط داشتم کارمندا و مراجعه کننده های طفلکی بانک های خودمون رو تصور می کردم با آبنباتی در دست... واقعاْ که اینا خودِ مرفه بی دردن!!! اصلاً با همین یه آبنبات می خوان سرِ ما رو گول بمالن!!! نه آقااااااا... این ترفند ها دیگه کهنه شده!!!


اولین طنزی که من اینجا اشتباه گرفتمش خیلی بد بود!!!! رفتیم بیمارستان برای معاینه ی وضعیت فرزند عزیزمون و اونجا هم همش الکی همه خوشحال بودن و نیش ها باز طبق روال. بین سوال هاشون پرسیدن که ما ازدواج کردیم یا نه و به یکباره نیش من به شدت باز شد از این طنز ظریف و به خودم که اومدم دیدم حالا کلی نگاه جدی داره ما رو چپ چپ نظاره می کنه!! حالا روز روزونشون با دلیل و بی دلیل خوشحالنا.... نیشمون رو جمع و جور کردیم و گفتیم با اجازه بزرگترا بله!


اولین آتیش بازی که اینجا دیدیم در تعطیلات قبل از ۲۲ بهمن بود! به جان خودم!!! دستشون درد نکنه که خاطرات کودکی و آتیش بازی های پارک ملت در همین روزها رو برامون زنده کردن! فقط نمی دونم چرا بعدش الله اکبر نگفتن!؟ شاید هم قبلش گفتن و ما دیر رسیدیم...


اولین.... همین دیگه! نصف این مطلب رو خیلی وقت پیش ها نوشته بودم و هی حوصله نداشتم بیام کاملش کنم و بفرستم... پس فعلاً تا همین جا رو داشته باشین!

نظرات 36 + ارسال نظر
نگین جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:15 ب.ظ

واسم خیلی جالب بود که بعضی از این اولین ها مثل اولینهای ما بود. مثلا گلاب به روتون و سنجابها و اون کشف روانشناسانت و اولین طنز و .... ولی باید اقرار کنم که تو خیلی خوشبختی که پیشه این اجنبیها زندگی می کنی ولی هیچ خاطره ای (جز یه اشاره ناچیز) از سگها نداری!!!!

فعلاْ آره خدا رو شکر ولی معلوم نیست شدت سرمای هوا کم بشه سر و کله شون پیدا نشه!!!

اطهر جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ

خیلی خوب بود سحرم.....حالا همه اینارو یک بار تو emailهم برام تعریف کن!!!!!!

:)):)) اطهرم من که هزاران سوال ازت کردم تو میل!!! اول اونا رو جواب بده :p

فخری جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:09 ب.ظ http://www.mohtashami.info

من هرچی دنبال خودم گشتم تو اولین ها پیدا نکردم :(
آخرین ها رو کی می نویسی سحری بلکم اونجا ببینم اسمم رو :)
همه تون خوبین حالا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای وای ی ی ی! مگه شما نمی دونین که اول و آخرشین!؟!؟!؟ اون که دیگه گفتن نداره!! :-*
هر موقع آخرین های تو ایران رو نوشتم همش پر اسم شما خواهد بود بس که به ما محبت کردین و ما بهتون چپ و راست زحمت دادیم :-* :-* :-*

هومن آشنا جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:50 ب.ظ http://rafyrad.blogfa.com

سلام و عرض ادب

اولین اولینهایی بود که تا انتها و با دقت خواندم و نهایت لذت رو بردم

هم از این قلم و هم از متن نوشته ها

در مورد اینی هم که گفتید 7 الی 8 ایرانی بیشتر اونجا نیستند . خیالم راحت شد که جاتون امن و راحته [شیطنت]

امیدوارم این تازگی ها و اولین ها بقدی سرگرمتون کنه که

کمی از حال و هوای دوری و غربت تو دلتون شکل نگیره

آخه قبلا تجربش کردم

در مورد گاهی طنز هم انشا الله بعد از ماه صفر شروع می کنم

شاد و سربلند باشید

یاسر شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی
خوبی؟ ممنون که بهم سر زدی. آره خودم گفتم! البته خیلی ضعیفه اما خب، همینقدر بضاعت ماست.

امیدوارم اونجا خوب و خوش بگذره. راستی کجایین؟

حدیث شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام سحر جونم.مامانه خوشگل...اولین تخیل خیلی خوب بود.
---------------------
یعنی راه آب ندارن اصلن!؟

ساسان شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:53 ق.ظ http://www.neyerohani.blogfa.com

سلام
در اولین نگاهم به اولین رویت و کشف و بیان دل انگیز سحر ...
اولین احساس یک نگاه زیبا را به تماشا نشستم
به یاد اولین سحری که اولین نی نی اش را در پروازی بلند و طولانی از اولین اقیانوس پهناور جهان به سلامت عبور داد ، در اولین زیارت مهرانه در اولین صحن حرم عاشقانه سلام گفتم
ترنم اولین احساس آن لحظه ها را به آهنگی از دعای سعادت و سلامت برای امین و الهه و نی نی و سحر پیوند میدهم ، تا در اولین ردیف دوستانی که دلانه در اولین ها نگاشتند ، ثبت نام شوم
سلام برسونین
سلامت و شاداب باشید

[ بدون نام ] شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:20 ق.ظ

nemitonam tasavr kon maman dari mishi , hosele dashte bash o bishtar be yade saharet bioft :) rasti bacheha to facebook ye harakati rah endakhtan dost dashti biay ye khabar bede

مــــــــــیم شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:21 ق.ظ

un payam bala ham male man bod

احمد رضا شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:12 ق.ظ

ماشینتون همیشه تو پارکینگ دانشگاست
همون 206 آ میگم به کی فروختینش؟
هروقت میبینمش مو به تنم راست میشه!

شهاب شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:08 ب.ظ http://tavallodidobareh.blogsky.com/

خیلی با حال بود

محمد امامی یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.bahareno.ir

سلام
خدا قوت
نظر شما در مورد تهدید بی شرمانه وبلاگ نویسان چیست ؟ آخرین تهدید را در بهارنو ببینید و نظر دهید.
با سپاس

ایران ایرانی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:49 ق.ظ http://badra.persianblog.ir/

سلام سحر جونم خیلی نوشته جالبی بود. امیدوارم تنهایی اذیتت نکنه وبسلامتی وخوشی ایام بگذره.

یکی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ق.ظ

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست .

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر

(( حجر الاسود )) من روشنی باغچه است .

مثل اینکه شما یه " یکی "دیگه هم دارید
دوست دارم بگم همون طور که اسم ها زیاد مهم نیست و مهم خود ادمهان مکانها هم زیاد مهم نیست مهم خود ادمهان.
به همین سادگی

دختر اردیبهشتی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:06 ب.ظ http:// ...!

اولین حضور و اولین سلام و اولین حس شیرین خاله شدن من(و البته آخرینش) برای اولین نی نی مسافر اولین ماه اولین سال اینجا نبودنهای سحر ...
و اولین پراکنده گویی من پیشکش این اولین های تو... :


"سحر اول اگر شد به سلامت بَرِ یار
اولین های دگر یک به یک آید بسیار

شام اول اگرت بوی ترنجی کم داشت
سفره های دگرت را به خیالش خوش دار

آسمان گرچه به هر خاک نه یکرنگ نمود
آفتاب کَرَمش جو که طلا بُد به عیار

راه دورست ولی قصهء غربت، سحرم!
نه به آن تلخی تندیست که گویند اغیار

کاشکی دختر نارنج به از این میداشت
هل پوچی است به "چایت" همهء این اشعار

ماه آخر به دعا سر ببرم بهر گُلت
تا که بشکفت مراهم خبری زود بیار

ماه دوم که درآن فصلِ بهارت آمد
یاد کن از همهء دخترکان بی یار "

نارنج.

احسان ناظم بکایی سه‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:14 ب.ظ

چندوقتی با اسم مستعار کاتب باشی در گل اقا تذکره می نوشتم فردوسی پور یکیشون بود که تو شماره ۹ چاپ شد ولی خوب سر اتفاقات اخیر دیده شده است.

مکتوب چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:56 ق.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

خیلی کار خوبی میکنی که بروبچز رو در جریان تجربه هات قرار میدی .
راستی اون نوشته ها از قول یه شخصیت خیالی بود .

همون پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:52 ق.ظ http://www.meileraftan.blogfa.com

هر چی می کشیم از دست همین اولین هاست اولین سیب و هبوط یا بهتر بگم سقوط به زمین ...اولین نگاه و عشق ...و گاهی اولین اشتباه و مرگ .........

sHiMa پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ق.ظ http://sheemz.wordpress.com

Sahar jooonam inaaaa hala edame dare hadeaghal ta 1 sale aval :X
az khodet behem khabar bede. Rastyyyy shomaramo dari na? moraghebe khodetoon BASHIN :*

مرجان جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:46 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

سلام سحرم.خوبی مامانی؟نی نی کوچولو خوبه؟مواظب خودت هستی؟ باورت می شه دیشب خوابتو دیدم؟وای سحر به خدا هر روز ۱۰ بار خودمو نفرین می کنم که چرا انقدر زود دیر شد...تند تند خبر سلامتیه خودتو نی نی و آقای همسر رو بهمون بده.می بوسمت و برات آرزوی بهترین ها رو دارم و یه عالمه برای خوب بودنت دعا می کنم.دوستت دارم مامانی من...

ایران ایرانی جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://badra.persianblog.ir/

http://www.doomdam.com/archives/000572.php#more

محمد جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:09 ب.ظ

yadete oonhae ro ke iran ro tark kardan be che chizae mahkoom kardi?are?harfat ro hanoozam taeed mikoni? hanoozam hamoonjoor migi ke oona bayad khafeshan o hichi nagan?Are?na..mosalaman naaa..are dige!!ma hamamoon irani hastim o hamamoon khoob ham dige ro mishnasim..khooooob....movafaght bashi..welcome to the west!best best best!!1

مهرنوش جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ب.ظ

من سنجاب میخوام یالا...امروز بالاخره مطالب اخیرت رو خوندم.ما هم به دنیا برگشتیم!بعد از چند ماه درس خوندن و زحمات چندماه به باد دادن و اثرات بعد از کنکور و پاچه خلق رو گرفتن ...نبودی که ببینی .آزمون با ۳۵ دقیقه تاخیر شروع شد و به قول بچه ها وسطش شک میکردی که نکنه اشتباه یه رشته دیگه رو داری امتحان میدی و...من سنجاب میخوام

مهرنوش جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:25 ب.ظ

خوشحالم خوبیید.وقتی زنگ زدی واسه خداحافظی نمیدونستم چی بگم .خواستم ۲باره زنگ بزنم.داد بزنم ولی...فقط میتونستم براتون آرزوها بکنم و به امید دیدار باشم.راجع به اولین بار اینترنت اونجا هم میگفتی که چققققققدر فرق داره با اینجا...!!

زیتون جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ http://zatun1.persianblog.ir

سلام
موفق باشیدخوش بگذردشادوبانشاط باشید

زیتون جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:39 ب.ظ http://zatun1.persianblog.ir

رابطه مشورت وبارداری یارابطه کاهش افسردگی وبارداری
بسم الله الرحمن الرحیم
افسردگی بیماری طبع سرداست
وشاورهم فی الامر/قرآن
مشورت درامورومدیریت کردن کارهای روزمره ودرمان وغیرآن علاوه برپیشرفت ،سبب شادابی ونشاط می گردد
پژوهش پژوهشگران مرکزتحقیقات بیوتکنولوژی تولیدمثل پژوهشکده فناوری های نوین علوم پزشکی جهاددانشگاهی ابن سینا روی دوگروه زنان نابارور وبارور نشان دادکه شیوع افسردگی درگروه ناباروربیشتراست بدین ترتیب که گروه نابارور25% یک چهارمشان دچارافسردگی و17%(یک ششم)دچاراضطراب هستند.
زنان نازای مذکوربه دوگروه تقسیم شده اند گروهی که علاوه بردارونازائی مشاوره روان پزشگی می شده اندوگروهی که فقط داروناباروری مصرف کرده اند درنتیجه افسردگی آنهاکه مشاوره داشته وروان درمانی شده اند کمتروباروری آنهابیشترشده است گروهی که مشاوره نداشته اند میزان موفقیت باروری شان کمتربوده است.کارگزاران23/5/87ص13

زیتون شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ق.ظ http://zatun1.persianblog.ir

این پست امروزبه خاطرتوگذاشتم میخواستم بعدابگذارم
یادگیری ازراه شاخص گیری
بسم الله الرحمن الرحیم
تغذیه زنان باردار،معمولاگرم وتراست ودردوره بارداری جهت درمان پوست پوست شدن یافلس فلس شدن پوست لب،دست،...برای آنهامکمل ویتامین ب6که دردرمان افرادصرع تشنجی وافسردگی وگیجی ،قرمزی زبان وکاهش وزن کاربردداردبه غلط به جای حغسس(حبوبات"نخودولوبیا "، غلات وجوانه نخودوگندم،سبزی برگ سبز،سیب زمینی)به آنهامیدهند.
درطب اسلامی حضرت محمدصل الله علیه وآله سفارش کرده آنهابه وکدوحلوائی بخورنددرقرآن نیزغذای دوره حاملگی حضرت مریم انگورذکرشده است که هرسه گرم وترهستند وخوش خلق وزیباکننده نوزاد.انارنیزبرای زنان باردارسبب زیبائی نوزادوخون سازاست.
شلغم نیزتقویت کننده تخمدانهاست که گرم وتراست.ویتامین ب هم دارد.
شیرنیزویتامین ب داردکه کلسیم آن سبب پرشدن مغزاستخوان که خون سازاست شده وامام صادق به آن تأکیدنموده است غذاهای زیرب12دارندکه داروی کم خونی کشنده است .وشاخص آن رامیتوان چنین درنظرگرفت:
گرم وتر(دموی)افزایش دهنده خون یاگلبولهای قرمزوکاهش دهنده پلاسما(تعادل اسیدوباز)داروی سوداوی مزاج ها+حامله ها،باردارها،تغذیه زنان حامله،باردار،آبستن،
طبع غذا=گلجگ(گوشت،لوبیاها،جگر،کنجد)کنجدکلسیم بالائی دارد روزی یک قاشق مصرف شود
طبع میوه ها= گابگ(گلابی،انگور،به،گیلاس)=4میوه گرم وتر
طبع ریشه ها= شلقک(شلغم،لبو،قنبید،کدوحلوائی ومسمائی)گرم وتر
ویتامین ب 12فقط درغذاهای حیوانی است جشتگ (جگر ،شیر ،تخم مرغ، گوشت نر)جگروگوشت گرم وتر،شیر،سردوتر- تخم مرغ غذای مطلق است نیم برشته اش روی نوسان طبع اثرنداردوخنثی است.خانم های حامله به جای استفاده ازقرص آهن وشربت فروگلومین وسایرداروهای خون سازکه سرطان زا وکشنده می باشندبایدازاین غذاهااستفاده نمایندتانوزادآنهادچارکم شنوائی وکم بینائی وامراض عصبی نگردد.خودشان نیزسالم وشاداب وغیرعصبی بمانند.
«اسیدفولیک + فولاسین(فولات)نیزکه برای زنان باردارتجویزمیشود،درجگر،کلم ها،سبزیجات است.اینهانیزبرای کم خونی ازدست دادن وزن وآشفتگی روده ای وساخت دی- ان-آ،وساخت گلبولهای قرمزتجویزمیشود/منوچهرعبادی- فارماکودینامی گیاهان داروئی- ص89)
ادیسون:«درآینده بیماران راباغذادرمان میکنند»
منوچهرعبادی:روش دارودرمانی(طب آلوپاتیک)عوارض جانبی دارد.

تغذیه بال اول انسان برای پروازبه ساحل سلامتی
غذاهای دوره بارداری زیباشدن نوزاد
کم خونی،آنومی،غذاهای خون ساز
طبع پائیزی (سردوخشگ)وغذاهایی که حکم داروی درمان آن

PeYmAn شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:31 ق.ظ http://link-best.tk/

سلام
سحر خانوم خیلی مطالب جالبی بودن

موفق باشی

تنها شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:44 ب.ظ http://abbas87.blogfa.com

سلام سحر جون از این که به وب من سر زدی ممنونم باز هم سر بزن من آپم منتظرتم

زیتون شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:58 ب.ظ http://zatun1.persianblog.ir

سلام برخواهرگرامیم سحرخانم عزیز
موفق باشی .اول کاراست بچه تا20سالگی که درحال رشداست بایدغذاهای خون ساز،کلسیم دار،حاوی ویتامین ب وهیدورکربات دارطبیعی مثل عسل،خرما،نان سبوس دار،...استفاده کندبخصوص درجامعه صنعتی تاازعوارض آن براعصاب بکاهد.حتماازان کامنت استفاده کن.
حتماروزی 3عددخرماهم الان(ماه آخر) وهم زمان شیردهی استفاده کن هم دراخبارعلمی وتحقیقات به اثبا ت رسیده ،هم غذای دوره شیردهی حضرت مریم خرماذکرشده درقرآن،هم پیغمبرفرموده درخانه ای که خرمانباشداهلش گرسنه اندوهم یکی ازروشهای درمانی دکترخرسند(لینک است)می باشدوشنیدم بچه ای زیروزن نرمال که پزشگان امیدبه ماندنش نداشته اندایشان توصیه کرده مادرش روزی 3عددخرما بخوردوشیربه اوبدهدکه بچه الان بزرگ شده وسالم است.
علت 3عددخرمااین است که غذای بومی منطقه شمانباشداگربومی باشدبیشترنیزبلامانع است مثل برنج که بومی شمال است هرچقدراستفاده شودمشکلی بوجودنمی آوردامامردم مناطقی که برنج نمی رویدبایدکمتراستفاده کنندتابیمارنشوند.
اگراضافه وزن هم داری برای لاغری غذاهای پتاسیم داربایداستفاده شودکه یکی ازآنهاهمین خرماست(غذای خشگ چه گرم وخشگ وچه سردخشگ مانندپنیروکشک که سردخشگ هستند رطوبت بدن رامیکاهند وپوست براق وشفاف میشودوازوزن کاسته میگردد)به تگ غذاهای پتاسیم دار[خشگ]رجوع شود
بهترین روش برای سنجش سلامتی نوزاداداراوست.اگربی رنگ بودبایدازغذاهای گرم وخشگ بیشتراستفاده کنی وبه اوشیردهی واگرزردشامپوئی بودبایدازغذاهای سرد استفاده کنی تازردی نگیردمثل آب لیموتازه درآب نوشیدنی خودریختن.
البته تست ادرارراهرکس هرروزبایدداشته باشدوبه همین معیاررفتارکندتاکسل،خواب آلوده،نباشد ادراربی رنگ رابطه باتمام بیماریهاداردونبایدادرارزلال باشدبایدزردخیلی ملایم باشدواین شاخص سلامتی هرفرداست.

ساسان چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.neyerohani.blogfa.com

سلام
قدم نو رسیده مبارک

رویا چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:37 ق.ظ

سلام سحر جون،چه وبلاگ قشنگی داری،تو پرانتز بگم همیشه فکر می کردم تنها نویسنده طنز جهان خودم باشم فکرکنم تو را هم بتونم یه جوری جا بدم،منم 5 سال خارج بودم حس خوبی اگه غربت بذاره ،ولی دوستش داشتم

غسالخان جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.zzrr.blogfa.com

چرا همه میان وبلاگت اول سلام میکنن..فکر کنم به خاطر دوری راه باشه... خوبه که اینا رواینجا نوشتی..مطمئنم که یه روزی با خوندنش...کلی حال میکنی. ایشالا شاد و قبراق و سلامت باشی..در ضمن بچتم تپل مپل باشه.

آذرباد یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:02 ب.ظ http://azarbad.blogspot.com

و من هم به عنوان اولین آذربادی که بعد از رفتن شما این پست رو خونده آرزو میکنم که اونجا بودن و زندگی جدید و آدمای جدید رو تجربه کردن و مشغول بودن و بچه داری کردن و هوار تا کار داشتن و و و... باعث نشه که سحر دیگه سحر نباشه و درگیر روزمرگی زندگی بشه .

باران سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:42 ب.ظ

اپ کن دیگه ! مردیم از فضولی!!

شهرام چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:54 ق.ظ http://ravan-sh.blogsky.com

سلام خوبی؟ چه خبرا؟ عزیز جان واقعا زحمت کشیدی دست مریزاد به ما هم یه سری بزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد