امنیت نافص!

گاهی لذت امنیتی که دارم یادم می ره، شاید چون حالا که در این امنیت هستم دوست داشتم که اجتماع اطرافم باهام همراه تر باشه... یعنی در محیطی امنیت دارم که ایده ها و دغدغه ها و نظراتمون هیچ ربطی به هم نداره!
ولی اینجا می نویسم تا یادم نره وقتی استادی می گه "سر کلاس هر حرفی خواستی بزنی بدون که ساپورت کامل من رو داری" چه احساسی داره!

پ.ن: جالب و بی ربط: در دفتر دستیار استادا نشستم و این رو می نویسم، به خودم قول دادم بیشتر بنویسم تا بیشتر حرف بزنم و خودم رو بشنوم!! وسط این دنیای شیرین وبلاگ فارسی یکی از همکارا خداحافظی کرد که بره، من رسماً بهش گفتم: خدافظ!!! یکی از معدود دفعاتی که خوبه که اینا خیلی کنجکاوی نمی کنن در مورد چیزایی که از دهن من درمیاد!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد