نقل قول از سیما خانوم!

"همیشه به بچه هام (که خارج از ایران به دنیا اومدند و بزرگ شدند) می گم نظام های حکومتی میان و میرن ولی ما نباید یادمون بره که ایران کشور ماست..."

خیلی به دلم نشست این حرف! کسانی که کشورشون رو فرای کشمکش های حکومتی می بینند اطرافم خیلی کم دیدم...

نظرات 3 + ارسال نظر
حسام چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ق.ظ http://3tasvir.persianblog.ir

سلام:)خوبی؟پسر گلت؟همسرت؟همگی خوبین؟خونواده محترم؟داداش و...همه خوبین؟همه چیز اوکی؟گاهی میومدم می خوندمت..ولی ...چطور بگم...نیستم..دیگه اون آدم سابق نیستم آدم سالهای 81 و 82 و83 که اصلا..مممم بگذریم.ولی دارم یه جور احیا می شم!نمی دونم.یعنی می دونم تنها درمون من رفتن به جای خیلی دور و غریب!اینجا بین این همه آشنا بد جور احساس غربت و تنهایی می کنم.بگذریم از من.درست میشه.شما چی؟فوق لیسانس رو به سلامتی گرفتی؟هنوز سر زنده و شاد و امید به روزگار بهتر در وجودت هست:) یه روزی امید یه تیمی بودی:)یادته؟آره خب!اینم از آره خب:)...هر خبر خوبی ازت می خونم خوشحال می شم.مواظب خودتون باشین.

حسام جمعه 11 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام.من هم خیلی خوشحال شدم از دیدن دوباره مطالبتون و حرفای تلنبار شده و...خوب جایی و خوب هدفی رو برگزیدی.سالم.پاک.بی ضرر.بدون اینکه کسی آسیبی بهش بزنه.من خیلی آسیب دیدم.نمیشه گفت.به قول دوستی 5سال پیش بهم گفت تو خودتو گم کردی.ازین تنهایی نهایت استفاده رو ببر و اول خودتو پیدا کن بعد همه چیز درست میشه.اما من اشتباه کردم.مدام اعتماد کردم.وگم و گم تر شدم.خیلی دور شدم.بد!ولی خدا دوسم داشت.باور نمی کنی کجاها رفتم!چند تا آدرس کمافیهع!نواب.هاشمی.جوادیه.ری.ورامین!!!!اوووه ه ه.بگذریم.اگر 5سال پیش یه دوسالی بی خیال همه چیز و همه کس شده بودم.تک و تنها دو سال صبوری می کردم.الان...از بهترینم بهتر بودم.خب سه سال انگار از دست دادم.ام پی تری یه ساله جبران می کنم.میشه چهار سال عمر هدر دادن.خدا رو شکر نه تو آبروم خورد.نه به جونم.البته صدمه کم ندیدم.اما حالا خوبم.بگذریم.مهم اینه که برگشتم.لج بازی فروردینی و وقتی هیچ چیز اونجور که می خوام نیست و بر عکس مخالف اونم هست کار دستم داد!روزگار عجیبیه.بالا و پایین.ولی خدا خیلی قشنگ و خوب هوامو داشت.هر کی هم زد هزار برابرش خدا تلافی کرد!اشتباه من جایی بود که به خودم بد می کردم.اگرم خدا تنبیهم کرد بابت بد کردن به خودم بود.با همه حرفات موافقم.هیچی اون دوران نمیشه.اصلا روزگار اون روزگار نمیشه.به ما سادات جفا شد.خودمونم جفا کردیم.ولی هر کی با آل علی در افتاد....ای.این سه نقطه ها!به این نتیجه قطعی رسیدم که صبر کنم.صبوری.مطمینم ذرست میشه.باید بخوایم که تغییر حاصل بشه.هیچ عاشق خود نباشد وصل جو..که نه معشوقش بود جویای او.دارم عارف میشه.منظورم اصلا عشق و عاشقی نبود.زندگی بود.و روزگاری که می گذرونیم.خیلی سعی کردم.راضی نیستم.ولی ناراضی هم نیستم.شکر.ممنونم سادات خانم

مسعود چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 04:07 ق.ظ http://mimic.blogsky.com

سلام
خوبید ؟
بعد مدتها یاد این وبلاگ و دوستان افتادم
دیدم وقت یه چند نفرین که آپدیت میکنن
اکثرشونم ظاهرا ازدواج و صاحب زندگی شدن به سلامتی!!
خیلی خیلی خوشحال شدم بهتون سر زدم و هنوز میبینم مینویسین!!!موفق و شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد