تعجب های ادامه دار

از دید من دنیایی که از دور از آمریکا میدیدم خیلی با چیزی که از نزدیک تجربه کردم متفاوت هست! خیلی زیاد از خیلی جهات!

الان خیلی از اون خیلی چیزها برام عادی شده ولی وقتی چیزی می شنوم که متعجبم می کنه یعنی دیگه خیلی عجیب بوده که این سالها زندگی در این محیط هنوز برام عادیش نکرده.


مثلا وقتی که شنیدم چقدر زن ها هنوز مورد آزار و اذیت همسرهاشون قرار می گیرن و زنهایی که کتک می خورند. درسته که بعدش خانه های امنی هست که می تونن به اونجا پناه ببرن ولی همون ها هم بعضا برای این افراد مشکل ساز هست و شرایطش رو ندارن.


چیز جدیدی که شنیدم از یک معلم مهدکودک بود. یک معلم از یکی از بهترین مهدهای شهری که خانواده ها یکی از بالاترین میانگین تحصیلات در سطح کشور رو دارن. داشت می گفت چقدر شاهد آزار و اذیت بچه ها توسط والدینشون بوده. می گه گاهی اتفاقی جاهای کبود توی بدن بچه ها می بینه و بچه ها مثلا می گه خب ددی عصبانی بود! ایشون وظیفه داره همه رو گزارش کنه. یکی اینکه هنوز کتک زدن بچه ها در این سطح اتفاق می افته یک نکته، ولی نکته ی دیگه اینکه این معلم می گفتن تقریبا صد در صد گزارشهای اولیه ای که به پلیس و مرکز حمایت از کودکان می فرستن نادیده گرفته می شه! می گفتن شاید گزارش دومی یک بررسی جزئی بشه و تازه از گزارش سوم و چهارم به بعد به طور جدی بررسی می شه. من فکر می کردم برای در مورد بچه ها با اولین گزارش یک اقدام کوچیک حداقل انجام بشه...