و کماکان سحرم!

سلام سلام من اینجام!
انگیزه ی اولی که من رو کشوند اینجا دیدن غرفه ی بلاگ اسکای در نمایشگاه دیجیتال بود! کسی که در غرفه بود معتقد بود که بلاگ اسکای از خرداد 82 شروع به کار  کرده و من الان دیدم عمر این وبلاگ فروردین 82 هستش. احتمالا بدین معناست که از زمانی که بلاگ اسکای توی دل مامانش بوده من اینجا بودم 

بعد هم که طبق روال همیشگی من هوس نوشتن داشتم و دیدم جایی وفادارتر از این وبلاگ ندارم. یعنی هی گشتم و گشتم، همه دنیا رو گشتم، چه چیزایی که ندیدم چه حرفایی که شنیدم.... تا باز برگشتم به خونه ی همیشگی  الان هم با یکی از دوستان حرف نوشتن پیش اومد دیدم دیگه نشونه ها یکی یکی دارن اینجا رو به من یادآوری می کنند!

نمی دونم چه چیزهایی رو در اینجا ثبت خواهم کرد ولی می دونم اینجا باید پایدار بمونه! 

پ.ن 1: احتمالا اگر این مطلب رو با چند مطلب قبلی کنار هم بگذارید متوجه کبکی می شوید که این روزها خروس می خواند 

پ.ن 2: احتمالا این مطلب رو اونقدر با دقت خواندید که متوجه شوید نویسنده در پاره ی تن به سر می برد و پ.ن 1 ارتباط خیلی مستقیمی با این موضوع دارد