سرای بی کسی همه ی ما!!!

در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند

به دشـــت پُر مـــــــــلال ما پــــــرنده پَر نمی زند

یکــــی ز شب گرفتگــــــان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب درِ سحر نمی زند

نشستـــــــه ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیـــده سر نمی زند

گذر گهیست پر ستــم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنـــــــا به رهگـــــذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند

(سایه)



خدای بزرگم شکرت!

نظرات 9 + ارسال نظر
zaq چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:57 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

به!!!
یاد مدرسه افتادم! یکی از معدود شعرهای کتاب درسی بود که باهاش حال میکردم.
(ما هر وقت نوشته های شما را میخوانیم احساس نوستالژی بهمان دست میدهد!!)

آخه ما خودمان اِندِ نوستالژی می باشیم!!!

ریحانه چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ب.ظ http://raihaneh.persianblog.ir

سلام

S.O.S

از اونجایی که آخرین پست "اشاره" ایه وبلاگت چسبید، گیر نمی دم دیگه!!

مکتوب پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:46 ق.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

سلام
بعد از اینهمه مطلب خوب و قشنگ ردین تو بازنویسی شعر ؟
نه که زمستونه ...... باطریا میخوابه دیگه . ادم نوشتنش نمیاد .

فقط یه کم خسته م...! بر می گردم!

نگین پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:03 ب.ظ

می دونی که من هیچ نظر کارشناسانه ای نمی تونم در مورد شعر و شاعری بدم. الانم فقط اومدم که یه سلامی عرض کنم و بگم که من هستم.

اختیار دارین خانوم، نظر کارشناسانه چیه، شما باید حداقل با دو مقطع بالاترش نظر بدین!!! :-*

حسام پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:50 ب.ظ http://nastihan.blogfa.com

سلام
من هم هیچ نظر کارشناسانه ای در مورد شعر و شاعری و مهندسی ادبیات ندارم!
هر چند من ندیده ام این کور بی خیال
این گنگ شب که گیج و عبوس است
خود را به روشن سحر نزدیکتر کند
لیکن شنیده ام که شب تیره هر چه که هست
آخر ز تنگه های سحر گه گذر کند
زین روی در بسته به خود رفته ام فرو
در انتظار صبح...
-زنده یاد احمد شاملو-
.
.
هوشنگ ابتهاج-سایه-غزلسرای ناب معاصر-زیاد می دوستمش...شنیدی می گن فلانی کارش خیلی درسته؟همینه!
.
.
شما خوبین؟...
آخر هفته خوبی داشته باشین.

در انتظار صبح...!

مرجان پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:52 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

دروغ چرا سحرم؟شعرشو هیچ وقت دوست نداشتم...تو که از من بی معرفت تر شدی خانم!

حداقل باید 5-6 ماهی ازم خبری نباشه تا مثل تو بخوام بی معرفت باشم مرجان!
بی معرفتی نیست، تو حال و هوای سر زدن نیستن... میام! البته دروغ چرا، اومدم و موزیک وبلاگت رو گوش دادم، بعد تموم شد باز رفرش کردم و باز هم... ولی حوصله ی کار دیگه ای نداشتم! بازم میام!

خورشید جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:10 ق.ظ http://sokootesard.persianblog.ir

دلتنگتم بانو!
و همیشه به یادت ...

خورشید از کدوم طرف درومده... خانوم! ممنون که زیر پاتونو نگاه کردین :-*

hamed یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ق.ظ http://havaiebaroony.blogfa.com

سلام من تازه با این بلاگ اشنا شدم و فکر می کنم خیلی استعداد توی نوشتن داری درضمن من توی کاشان دانشجو هستم بقل راوند خوشحال میشم باز هم ارتباط داشته باشیم
نگفتی رشته ات چیه.

منصور پنج‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:15 ب.ظ

مهم نیست کسی بیا در شما را بزند مهم این است کسی به دل شما سری بزند یا به دل نوشته شدلما نظر کند

ممنونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد