فریاد... هوار... فغان...!

خدایا اون دریچه رو باز کن... دیگه پُرِ پُر شده... دیگه از قطره قطره بیرون ریختن گذشته، به محض اینکه باز کنی می بینی که فواره می زنه بیرون... خدایا بازش کن، یا کلیدش رو بده بازش کنیم...

خدایا... می دونم که این روزا 1000 تا کار ریختم سرت، ولی به جان خودم این از همش مهمتره... شاید مغز ناقص من این جوری فکر می کنه...

اصلاً خداجون کرمت رو شکر، بازم ریش و قیچی دست خودت... تسلیم!




این هم آخرین نوشته ی وبلاگ یک دوست مجازیِ بسیار نازنین...



چشم بر هم می‌گذارم و باز می‌کنم...
اولین دانه ی سپید ِ برف خستگی پلک هایم را تر میکند
پاهای برهنه ام را بر روی سفیدی این برف دوست دارم
و قلب رنجورم را ، که روزهای طولانی ست
آغوشت را عاشقانه انتظار میکشد



می ‌تــرسم
از دست‌هایم که می‌لرزند
بی‌تابم و تب‌‌دار ...
هذیان‌گونه‌اند
این روزها که نیستی
نمی‌گذرند...


جز انتظار و سکوت
هیچ چیز تنهایی لحظه هایم را به آغوش نمیکشد


صبر میکنم
تاب می آورم
با اشک ...

میان اشک‌هایم
تو برایم بخند

.


نظرات 23 + ارسال نظر
نگین شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ق.ظ

نگران نباش خانوم. ایشالا خدا همچین همه ۱۰۰۰ تا کارو جفت وجور می کنه که خودت بگی ایول.

سلام نگین خاله، فقط اومدم اینجا که اعلام شرمندگی کنم از اینکه نشده هنوز جواب میل هات رو بدم :((
سر فرصت خدمت می رسم :-*

ساسان شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:49 ق.ظ http://www.neyerohani.blogfa.com

سلام
خدایا ... دلمون شده مثل حوض قدیم خونه ی بابابزرگ .. لبریز لبریز .. فقط منتظر افتادن یه سیب کوچولویه .. تا موج بزنه و .. حتی خودمونم خیس کنه
خدایا ... هر چی قسمتمون باشه .. حقه .. اما قربونت برم .. داشتیم ؟
خدایا ... توی دنیای به این بزرگی .. یه سحر که بیشتر نیافریدی .. یعنی هر چی هم سحر آفریده باشی .. بازم که سحر الهه و امین نمیشن ..
این سحرم که .. هر روز میاد و میره و خیلی روزا .. ما خواب میمونیم و نمی بینیمش ...
خدایا ... ما که هر صبح .. با روشنی سحر از خواب پا میشیم .. به همون قشنگی سپیده ی صبح سحری که آفریدی و ما .. به طلعت امیدش چشامونو باز میکنیم ... قسمت میدیم ... دل مهربون سحر الهه ی عزیز رو .. به همون سپیده ی سحر امید و رهایی پیوند بده ..
تا هر صبحی که دریچه ی وبلاگشو باز میکنیم .. جز شادی و لبخند .. نبینیم ....
آمین ای خدای مهربون

حسام شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:00 ب.ظ http://nastihan.blogfa.com

سلام
خدا و کارهاش...سحر!تمام دیشب تا صبح فر می کردم و فکر می کردم ..همش خودمونیم..خدا حجت را تموم کرد..همه چیز هم در اختیارمون قرار داد..همه چیز..چقدر اصراف کردیم..چقدر فرصت سوزی..چقدر بطالت..چقدر هزنه..هر بارم بازم نه نگفت..در مورد خودم می گم..مممم راستش همه چیز به خودم بر میگرده..خوب و بد..زشت و زیبا... اون نقاطی که آزارم میده..که ناراضی هستم..که نمی دونم رها کنم..رها بشم..دنبال مقصر نبایست بود..تقصیر رو باید شناخت و از تکرارش جلوگیری کرد..اما مقصر خودم بودم..همه را خودم..هیچ کس تو دنیا خدا این اندازه بهش لطف نکرده..حالا هم بایست تاوان فرصت سوزیهامو بدم..چقدر زدم و ولا کردم...جای هیچ بحث و حرف و حدیثی نیست.اما یه دریچه دیگه برام باز کرده..یه راه دیگه برای بار نمی دونم چندم باز گذاشته..البته راهش سخته..بده...اتوبان با چراغ و روشنائی و آسفالت خوب و خط کشی با رنگ ترافیکی مرغوب و گارد ریل و نمی دونم جاده خلوت چهار بانده ایمن و صاف و یه دستی نیست..هر چند تو جاده صاف و یه دست ممکنه خوابت ببره و...راهی است پر پیچ و خم..بایست تنها..(دلیلی نداره تو این راه پر مخاطره کسی دیگر را همراه خودم کنم..اصلا باید برم تا برسم...)بایست تنها..ساکت..آروم..فارغ از همه دنیا قدم تو این جاده آخر بگذارم.بازم فکر کردم...نتیجه هر چی باشه همین که جرات راه افتادن رو داشته باشم کافیه..برام اصلا مهم نیست ته این جاده نرسم!...مهم درست بودن مسیر...و مهم تر اینکه درست طی مسیر کنم.قوانین نوشته و نانوشته حرکت در چنین مسیر هائی.و البته بی سر و صدا!مثل موتور تویوتا که صدا ازش بلند نمیشه!هی فکر می کنی خاموشه اما روشنه ها.پشت چراغ هی استارت می زنی خیال می کنی ماشین خاموش کرده :ی...اوهوم.
خوندم...اینم سکوت می کنم.زیبا..دلنشین..ساده..صمیمی..آشنا!(زیرش خط بکش!) یه خورده هم تکراری!اما دوست داشتنی...صبر می کنم..تاب میارم..با اشک!...:)
:)
این روزا زیادی آروم لبخند می زنم.بیشترین حرف زده من تو محیط اطرافم همین بوده: :)

مکتوب شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:44 ب.ظ http://j1st4ever.persianblog.ir

سلام
نمیدونم ازش چی میخوای اما همه چی در توانش هست .
انشالله که به خیر میگذره و شاد و سربلند بیرون میای.

شیوا یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ق.ظ

درآمد از در، خندان لب و گشاده جبین

کنار من بنشست و غبار عم بنشاند

فشرد حافظ محبوب را به سینه خویش

دلم به سینه فرو ریخت:"تا چه خواهد خواند"

به ناز، چشم فرو بست و صفحه ای بگشود

به شادمانی ، کوبید پای و دست افشاند!

مرا فشرد در آغوش و خنده ای زد و گفت:

"رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند"

هزار بوسه زدم بر ترانه استاد

هزار بار بر آن روح پاک رحمت باد

فریدون مشیری

حسام سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ

قالب نو مبارک:)
خوشگله!:)
سلام!

آنا سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:31 ق.ظ http://sokootebarf.blogfa.com/

سلام خانومی
وبلاگ قشنگی داری عزیزم

هستی هست
و جز هستی
چیزی نیست
هستی خداست
خدا
واحد کثیر است

خورشیــــــــــــــــــــــد سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ق.ظ http://sokootesard.persianblog.ir

سحر بانو حق کپی رایت چی میشه ؟
تو که خودت دست به قلمی دیگه چرا ؟
یه اسمی از نویسنده میدادی
یه آدرسی میدادی حداقل دچار افسردگی نشم !

:)

بهر حال
رفیق قدیمی هستی دیگه چه میشه گفت
شعر و عکش کار خودم بود


شاد باشی

حسام سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:54 ب.ظ http://nastihan.blogfa.com

سلام
آره کمی شادتر بهتر.
زدی تو کار دیزاین و طراحی و...یاد معماری و ...
دیشب اومدم ارشیو بغل رو دیدم چند تائی کلیک کردم
اوهوم ...یادی تازه شد.یه اعترافم بکنم!اون پست شب یلدا رو من سرقت ادبی کردم تو ۳۶۰ بلاست گذاشتم!امیدوارم حلالم کنی و روز قیامت(یا شب قیامت!)سر پل صراط یقمو نگیری و این حرفا..ولی جد من بیشتر طرف منو داره..اوهوم.. ولی مثل که نه!آخه هواسم پرت شد یه چشم به فوتبال یه چشم مونیتور ..خاکستر سیگارمو ریختم تو استکان چائیم!:( خلاصه گفتم که حلال کنی..البته...

نگین سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:02 ب.ظ

بازم اومدم٬ اومدم ببینم جواب چی بهم دادی که یدفه دیدم....
دکوراسیون نو مبارک! واسه رفع تنوعه دیگه!!! مگه نه؟!؟!

خورشید چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ق.ظ http://sokootesard.persianblog.ir

:*
:*

دوستت دارم

فخری چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.mohtashami.info

سحرم لبخند پلیز :)

حدیث پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ق.ظ

سحر جونم انشااله که بهترین ها...

شیما پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ب.ظ http://sheemz.wordpress.com

سحر جونم
حقا که ریش و قیچی رو بدیم دست خودش بهتره :*
مراقب خودت باش.
راستی دلم برات تنگ شده بود + اینجا چه خوشگل تر تر تر شده :*

حسام جمعه 13 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام:)
همین طوری اومدم برای احوال پرسی:) خوبین؟
اینجا خیلی حال و هواش و رنگها و ...بهتر شده. کمی شادتر زیباتر خیلی خوبه.البته از جلف و ...به دور!اما خیلی زیبا شده.
از خدا چه خبر؟:)خبری شد؟...دیدیش سلام ما رو هم برسون
ما قهر که نیستیم..دلخور هم نه!ولی یه جوری هست!نمی دونم؟کارای دیگران رو به حسایش گذاشتن هم نه درسته و نه خوب!اما...چه انتظاری؟...هخمون عمل و عکس العمل... اصلا می خوام بگم عملکرد این روزهام(روزهای نزدیکی که گذشت..اخیرا!)همه عکس العمل بودند در برابر اعمال سایرین!
خب چرا که نه؟!...اینه که یه وقتا که اصلا ربطی نداره مثلا شب قدر نیست و می خوام احیا بگیرم اونم تنهائی..نه واقعا چه عیبی داره؟اون حالت معنوی رو تک و تنهائی تو یه زمانی دیگر و در مکانی دیگر نیز انجام داد؟نه صرف الفاظ و کلمات و زاری و لابه و...حتی فراتر از این که حرف زد و آروم شد!
همون فریاد...هوار...فغان...
برای خودت و همه اعضای خونواده و همچنین همه دوستامون آرزوی صبر و سلامتی و شادی و سرسبزی و داشتن امید به روزهای روشن و خوب را دارم..یکباره یاد مرحوم شاملو افتادم:
انکه بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد از شادی لبخند بهره می تواند داشت ان که جای کافی برای دیگران دارد صمیمانه تر می تواند با دیگران بخندد ...
:)

فخری شنبه 14 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.mohtashami.info

می بینی سحرم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا دیگر توان لبخند زدن هم ندارم :(

[ بدون نام ] یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:13 ق.ظ

salam sahar,
delam mikhaast ke in adreso behet bedam, tack!
http://www.flickr.com/photos/mohammadsarraf

ali mohammadi یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.alimortal.ir

salam zandaei ali hastam az shz age mitunin site am ra tabligh konin az tarighe web log (www.alimortal.ir) byebye inshala khosh bozgare

تنهای شب چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ

خوشحالم که سحرم هنوز پابرجاست

ساده پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:53 ب.ظ http://sadeh_goldar.persianblog.ir

[گل][گل][گل]

ساده پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:54 ب.ظ http://sadeh_goldar.persianblog.ir

برای اینکه یکی از شعرایی رو که دنبالش بودم تو وبلاگ شما پیدا کردم مرسی.

زیتون یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:49 ق.ظ http://zatun1.persianblog.ir

سلام برسحرخانم گرامی خواهرارجمندم
44نکته درموردهنرزن
آدرس جدیدم است
Zatun1.persianblog.ir
پستهائی که دراین وب نوشت منتشرمیشود خواندنی نیست ذخیره نمائیدمواقع ضروری به آنهادسترسی داشته باشید

خاتون جمعه 27 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:42 ق.ظ http://khabhayam.persianblog.ir

خدددددددددددددااااااااااااااااااااااااا این روزا خیلی دلم میخوادش :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد