چه بگویم!؟

می خواستم اینجا رو تنها نذارم در این روزهای غریبیش، ولی نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمی ره باز... ولی از اون موقع هایی هست که کلی چیزا تو سرم رژه می ره و من نمی دونم کدومشون رو و چه جوری باید بیارم بشونم توی این صفحه!

نظرات 5 + ارسال نظر
حسام جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:09 ب.ظ

سلام و آرزوی سلامتی
من...:(
هیچی!چیزی نشده و چون چیزی نشده این تصمیم گرفته شده!مفصل نوشتم همون جا!
خدای نکرده اون جاهائی که از کوره در رفتم اصلا روی سخنم با شما یا سایر-همین چهار تا دوست بزرگوارم که باقی مونده- نبوده و نیستم.البته می دونم که شما می دونید این ها رو!اما کاره دیگه و اینکه یه دوست قدیمی از آدم دلخور بشه بدترین اتفاق ممکنه-حد اقل برای من این طوریه!- به هر حال غم روزای گذشته و خستگی روزا و بهتره بگم سالهای اخیر با خشم امروزم دست به دست هم دادند و این شد!
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و غوغاست
همین!:(

حسام جمعه 26 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

راستی وبلاگ شما کماکان فیلتره!:(
از لوله بخاری و دود کش و اینا وارد شدیم!
.
.
شاید دست به یه کار بزرگ زدم.
البته خیلیها شاید اسمش رو حماقت بگذارند!مهم نیست!اصلا...
اون یادگاریهای روزای اول انقلاب که از بزرگترا پیچوندیم و یه گوشه دنج خاک کردیم شاید از زیر خاک در آوردیم و ...
سیم آخر هست؟اوهوم... دیشب سر پنجه هام غرق خون و سیم سه تار پاره!سفیدی چشما سرخ پهنای صورت...:( همین روزا قراره بشینیم درست حسابی راجع بهش حرف بزنیم!
شاید این کار امروز درست باشه!
اوهوم!این بار مث که از دست رفتم!

نگین شنبه 27 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

وای ی ی ی چه خوب که دوباره اینجا راه افتاد!!!!!

آذرباد دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ق.ظ http://azarbad.blogspot.com

سلام ، آذرباد همیشه پایه هست برای شنیدن و کامنت گذاشتن حتی برای یک صفحه سفید بدون خط حتی بدون تیتر بدون شرح تا شاید لحظه ای با هم بودن را بیشتر مزمزه کنیم

هومن آشنا چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ http://rafyrad.blogfa.ir

سلام و عرض ادب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد