-
مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 22:24
آهای اهالی شهر... خبر دارم، خبر... بیاید میدان شهر... بیاید میدان شهر! شده یه خبری بشنوین و در جا خشکتون بزنه!؟ از خوشی ندونین چی کار کنین و رسماً قاطی کنین!؟!؟! بعد به خودتون که اومدین و کم کم تونستین هضمش کنین تو تک تک سلول های مغزیتون فرو بره و از ذوق وقت و بی وقت هی به ابعاد مختلفش فکر کنین و برای خودتون حال...
-
خلاء
جمعه 21 فروردینماه سال 1388 06:58
چو فردا شود فکر فردا کنم!
-
تفاوت از زمین تا آسمان است
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 15:29
سیزده به در پارسال کجا و سیزده به در امسال کجا...
-
خلوت
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1388 23:18
بعضی لحظه ها احساس می کنم فقط من هستم و تو هستی و خدا. آن لحظه ها را... تو را... خدا را... می پرستم!
-
خدایا ممنونم!
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1387 16:47
فرشته ی من به دنیا اومد!
-
اولین ها!
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 09:43
اولین کسی که ما این جا رویت کردیم ، آقای باب بود!!! از طرف دانشگاه اومده بود دنبالمون و حسابی مرام کُشمون کرد! از ساعت 2 بعد از ظهر که خسته و کوفته رسیدیم تا ساعت 7 به زور هِی به ما محبت کرد!! بزرگترین حسنش هم این بود که سعی می کرد خیلی واضح انگلیسی صحبت کنه و این کلی به ما اعتماد به نفس داد!! اولین (گلاب به روتون!)...
-
طرحی نو!
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 17:36
یک هفته ایه که دور شدیم و نزدیک موندیم. یک هفته از روزی که از زمین ایران بلند شدیم و می دونستیم حداقل ۴-۵ سالی نمی تونیم بشینیم روی خاکش می گذره... همه چیز مثل برق و باد اتفاق افتاد. همه چیز مثل معجزه پیش رفت و ما هم با همه ی وجود تسلیم تقدیر او شدیم. از زمانی که اولین نامه درخواست ادامه ی تحصیل در آمریکا در کمال...
-
این نیز بگذرد
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 14:52
تا اطلاع ثانوی خیلی خسته م! همین!
-
فریاد... هوار... فغان...!
جمعه 6 دیماه سال 1387 12:10
خدایا اون دریچه رو باز کن... دیگه پُرِ پُر شده... دیگه از قطره قطره بیرون ریختن گذشته، به محض اینکه باز کنی می بینی که فواره می زنه بیرون... خدایا بازش کن، یا کلیدش رو بده بازش کنیم... خدایا... می دونم که این روزا 1000 تا کار ریختم سرت، ولی به جان خودم این از همش مهمتره... شاید مغز ناقص من این جوری فکر می کنه... اصلاً...
-
سرای بی کسی همه ی ما!!!
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 11:23
در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند به دشـــت پُر مـــــــــلال ما پــــــرنده پَر نمی زند یکــــی ز شب گرفتگــــــان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب درِ سحر نمی زند نشستـــــــه ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیـــده سر نمی زند گذر گهیست پر ستــم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنـــــــا به...
-
عید مبارک!
پنجشنبه 28 آذرماه سال 1387 01:52
امروز (دیروز!) روز خوبی بود! ۲ تا تلفن غیرمنتظره ی تبریک عید داشتم از ۲ تا دوست خوب و نازنین بعد از سال هاااااا! کلی یاد جوونیا کردیم! فکر کنم ۵-۶ سالی بود که با مرجان درست و حسابی حرف نزده بودم خیلی خیلی چسبید! با کلی هیجان دارم برای مامان می گم که میترا بود، خواهره مرجان!؟!؟!؟ بارداره!!! مامان یک "اِ" به...
-
شیر...
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 23:54
چند شب پیش برای چندمین بار رفتیم رصدخانه ی دانشگاه کاشان در نیاسر! این بار یه تجربه ی بسیار فوق العاده و باور نکردنی هم داشت. آسمون بسیار صاف و پر ستاره بود و ما تونستیم با چشم غیر مسلح کهکشان راه شیری رو بالای سرمون ببینیم!!! هنوز باورم نشده.... همونی که همش عکساش رو دیده بودیم! بعد یه چیز دیگه مثل ستاره داشت تو...
-
رژ لب و امضا نکردن مدرک فارغ التحصیلی!
یکشنبه 3 آذرماه سال 1387 01:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA رفتم دنبال کارای فارغ التحصیلی بعد از عمری! واقعاً که گلاب به روتون چه پروسه ی کوفتی داره! 127 خان رستم... بعد از گذروندن 125 خان، تازه با کمک و به لطف حضور حدیث، رسیدیم به مرحله ی تحویل همه ی مدارک که جمع کرده بودیم برای صدور مدرک. مثل همیشه هم که 4 قطعه عکس و فتوکپی از همه...
-
اولین بار که اسم "خاورمیانه" به گوشم خورد!!!
دوشنبه 6 آبانماه سال 1387 00:50
در دوران بچگی یک شعری بود که وقتی یه خرابکاری می کردیم می خوندیم، نمی دونم یادتون هست یا نه: من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود، آستینم مال کتم بود، کتم مال بابام بود،بابام مال خونه ش بود، خونه ش مال تهران بود، تهران مال ایران بود، ایران مال آسیا بود، آسیا مال جهان بود، جهان مال خدا بود، پس تقصیر خدا بود!!!! البته که...
-
فخر فروشی!!
یکشنبه 28 مهرماه سال 1387 22:05
یک شب اواسط هفته ی گذشته، قبل از خواب من به کشف بزرگی نائل شدم، کشف کردم که اصطلاح " سین جیم " از ابتدای کلمات " سوال جواب " گرفته شده! احساس افتخاری که از این کشف بهم دست داد را فقط یک بار دیگر تجربه کرده بودم و آن هم زمانی که کشف کرده بودم منظور از اسم " ایکیو سان " همان " آی.کیو...
-
گزارش هواشناسی!
جمعه 26 مهرماه سال 1387 20:46
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 این روزها حال و هوایی عجیبی دارم، شاید حالی بین محبت و خشم و شاید هم چیزی بین آرامش و طوفان و گاهی پُر و گاهی خالی... بیشتر احساس ترَک خوردگی می کنم از این همه احساس رنگارنگ متفاوت، بازی های دنیا مرا چنین می کند و هر احساس من را به نخی بسته و از آن...
-
آخ دلم هواتو کرده نازنینم!!!
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 11:55
یه ویفرهای شکلاتی بود که مکعب مربعی بودن به ضلع حدوداْ ۲ سانتی متر و روشون هم یه روکش آلومینیومی طلایی بود... این شکلی بود تقریبا ------------- با همچین روکشی البته ساده ی ساده یادتونه!؟ هنوزم هستن!؟ جایی دیده شدن!؟
-
به زور به روز می شویم!
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 19:38
این وبلاگ به دلیل پاره ای از مسائل محکوم به "به روز شدن" می باشد از ذکر دلیل آن معذوریم و البته مغز نویسنده کاملاً خالی از موضوعِ خاصِ قابلِ ذکری می باشد... فلذا... همین!
-
خاتمی! نذار بگم دیگه دوستت ندارم
جمعه 12 مهرماه سال 1387 05:39
خاتمی جان! عزیز دلم! کوچولوی بال و پر شکسته. واسه چی ما رو عذاب می دی و رفتی توی بایگانی تاریخ قایم شدی؟ باهاس چی کار کنیم که پاشی بیایی ملت رو از سرگردونی نجات بدی؟ تو که می دونی این اوضاع اگه همین جوری پیش بره، نصف ملت دنیا شون می شه آخرت یزید و نصف دیگه هم باید برن جلو تا چهار سال دیگه بوق بزنن. تو می خوای چی رو...
-
خواب
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 00:52
یکی از جالب ترین موضوعات دنیا برای من مسئله ی خوابه ! برام خیلی جالبه که تو یه زمان مشخصی شما می رین یه جا دراز می کشین و بعد از چند دقیقه اعصاب حرکتی و خودآگاهتون از کار می افته! به همین راحتی می رین تو یه عالم دیگه... تو یه عالم خیلی عجیب! خواب دیدن واقعاً برای من مسأله ای شده و موضوع اینه که من خیلی از خواب هایی که...
-
معضلی به نام خارش کف پا!
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 21:44
آخه کف پای عزیز... آخه کف پای نازنین... آخه قشنگ... آخه باهوش... تیز!! وقتی تو به خارش میوفتی واقعاْ توقع داری من چی کار کنم!؟! غش کنم از خنده!؟ زشته! جایگاه خودت رو بشناس! پ.ن: نمی ذارن یه خورده از خوشی آدم بگذره...
-
صفای سحر!
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 00:50
این روزها همه از صفای سحر می گویند... شما چطور!؟!
-
سحر از سحر می گوید (یا "تا می توانید با سحر جمله بسازید!")
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1387 18:38
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 سحر سال هاست که دیگه سحرها بیدار نمی شه. البته برای خودش هزارتا دلیل داره. ولی خیلی سال پیش ها باباش برای سحری بیدارش می کرد. مامانِ سحر نمی تونست روزه بگیره و بابای سحر وظیفه ی سحریِ سحر و بقیه ی بچه ها رو داشت. سحر یادشه که اغلب سحرها غذا نمی...
-
کمال گرایی افراطی
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 12:45
دیروز متخصصی به من گفت به بیماری خاصی مبتلا هستم و آن کمال گرایی افراطی می باشد... نگران نباشید، ظاهراْ واگیر ندارد!
-
اعتماد به نفس!
شنبه 9 شهریورماه سال 1387 21:48
نمی دونم چرا همش این گزارش تلویزیون تو ذهنمه که از یکی پرسید کپی رایت یعنی چی؟ گفت یعنی کپی کنیم... رایت کنیم... می شه کپی رایت ! من به جای گزارشگره بودم برای همیشه این شغل رو می گذاشتم کنار! پ.ن: اون پایین ها لینک عکس هام در فلیکر رو گذاشتم... اگه فیلتر نباشه!
-
ته دیگ ماکارونی!
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 13:14
من عاشق این انیمیشن شهرداری هستم که یکی از بچه هاش آرزو داره که ته دیگِ ماکارونی بشه چون باباش خیلی دوست داره!!!
-
یک روز فراموش نشدنی
شنبه 19 مردادماه سال 1387 02:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 ما خیلی اتفاقی با یک خانوم 57 ساله آشنا شدیم که حدود 40 سال خارج از ایران زندگی کردن و حدود 20 سالی هم هست که ژنو هستن! بابا شماره ی من رو بهشون داده بودن و ایشون یه روزه اومده بودن کاشان رو بگردن و با هم باغ فین قرار گذاشتیم و تو راه همش فکر می...
-
زنانه این طرف، مردانه آن طرف؛ اینجا دستشویی عمومی نیست، سیرک است!
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 04:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 مدتی بود که همه ی شهر پر شده بود از تبلیغ سیرک بزرگ خاورمیانه برای اولین بار در کاشان، ما هم ذوق زده از پیدا کردن یه تفریح سالم تو این شهر، 2 تا بلیط گرفتیم. تو تبلیغات نوشته بود از عید مبعث تا نیمه شعبان. اول یه خورده بهم برخورد که یعنی چی که نوشتن...
-
هندونه!
جمعه 4 مردادماه سال 1387 23:59
برای چهارمین روز متوالی آپدیت می کنم تا خوشحال بشین فقط کن! الآن خوشحالین!؟ من هیچ حرف و حس خاصی ندارم جز اینکه وجودم پر از علاقه به هندونه یِ فوق العاده شیرین و قرمز و خوشمزه ایِ که تو یخچال داریم و دارم براش نقشه می کشم... پس سحر فعلاً یک مرفه بی درد می باشد!
-
سحر مشکوک می شود!
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 22:57
نمی دونم چرا همش یه فکر شیطانی به من می گه که این حرفایی که دلیل میارن برای عدم حضور حسین رضازاده در المپیک پکن یه بازیه و حقیقت نداره!! فکر می کنم دلیل دیگه ای داره و این چیزا رو دارن اَلَم (یا عَلَم!؟) می کنن که فکر مردم رو اون طرفی سوق بدن! فکر شیطانی من اول از همه رفت طرف تبلیغاتی که برای املاک رابینسون رضازاده...