بالاخره دارم کم کم با حس و حال اولین و آخرین روزهای فصل و رفت و آمدشون ارتباط جدی برقرار میکنم.
بیشتر زندگی میکنمشون .
حس سبکی بیشتری نسبت به قبل دارم و از این بابت خوشحالم.
این مدت بعد از تغییرات زیاد به شدت مشغول رتق و فتق امور پسران بودم و حالا میتونم بگم روی روالی داریم میوفتیم که خوشاینده.
انرژی زیاد میبره ولی قدرِ خستگی زیاد بدون فشار روحی رو میدونم!
از این پراکندهتر هم میشد نوشت؟
بله. میتونا نوشت. نه، نمیتوان نوشت.
دوم، تا یادم نرفته بگم، موقع نوشتن زندگی میکنمشون، خودتون هم حس منو داشتید یا نه؟ خدایا، سرِ هم بنویسم یا جدا؟ چقدر سخته خوندنش.
سوم اصل موضوع پست، خوشحالیم از سبکبالیتان
چهارم، پسران، خدا حفظشان کند
پنجم، مطالبتون، باید رمزگشایی بشه، مثل بعضی از مطالب من.
شش وُم: مطلبتون داغ داغ بود و من رسیدم و کامنت گذاشتم:))
کلا مرسی از همراهیتون
میتوان صحیح است، اگر امکانش هست اصلاح کنید. اینهم حذف کنید. عرضی ندارم، سپاس بیکران
متاسفانه امکان ویرایش نظرات وجود نداره! البته از یک جهت هم خوبه!!
آخ آخ، blogfa هم غلط نوشتم. وای خدا
خیلی ذوق زده شدم اینجا اومدم دیذم هنوز اثاری از حیات هست فکرکنم تنها بازماندگان باشیم
خیلی خوشحالم آشنا میبینم!
چرا پرشین بلاگ نمیگذاره ما براتون پیغام بگذاریم دیگه!؟
خوشحالم که امکان ویرایش نظرات وجود نداره، تا من موظف بشم حواسم را جمع کنم
به این می گن مثبت اندیشی و تبدیل تهدیدها به فرصت!