صدایی جز کولر روشن و غلغل کتری نمیاد...
برای اینجا عجیبه...
میتونست این لحظات تبدیل بشه به زمانی برای غمبرک زدن و غرق شدن در نامعلومهای آینده...
به جاش شد فرصت رشد و ترجمه ی کتابی که آرزوی چاپش را دارم...
براستی که آدمی موجود عجیبی میباشد...
سلام و خسته نباشیدچه خوبه که شما هم می نویسیدخوشحال شدم که به من سر زدید شما همونی بودید که مدت ها خوب می نوشتید و فیلتر شده بودین و من همچنان پیگیر بودم بینم که باز هم می نویسید.اینجا جای خوبیست.
ممنونم از این همه پیگیری و لطفتون!
سلام، چه جالب هنوز مطلب گذاشته میشه
جالب تر اینکه هنوز سر میزنید! ممنونم!
با عرض پوزش، "قلقل کتری" و "قنبرک زدن" و با عرض تبریک از بهرهگیری از فرصت، برای ترجمه
نفرمایید دیگه آخه قلقل؟! اون کدو قِلقل زن بود!!! این غُلغُل میباشد به ضرس قاطع
سلام و خسته نباشید
چه خوبه که شما هم می نویسید
خوشحال شدم که به من سر زدید
شما همونی بودید که مدت ها خوب می نوشتید و فیلتر شده بودین و من همچنان پیگیر بودم بینم که باز هم می نویسید.
اینجا جای خوبیست.
ممنونم از این همه پیگیری و لطفتون!
سلام، چه جالب هنوز مطلب گذاشته میشه
جالب تر اینکه هنوز سر میزنید! ممنونم!
با عرض پوزش، "قلقل کتری" و "قنبرک زدن"
و با عرض تبریک از بهرهگیری از فرصت، برای ترجمه
نفرمایید دیگه آخه قلقل؟! اون کدو قِلقل زن بود!!! این غُلغُل میباشد به ضرس قاطع