سلام  و سلامتی!


اول اینکه مدتی هست که متوجه شدم اینجا رفع فیلتر شده! خوشحالیم که مسئولین هم به حرف ما رسیدند بالاخره!


دوم اینکه از دست خودم خسته‌م که مدام به خودم یادآوری می‌کنم که باید بیشتر بنویسم و این اتفاق نمی‌افتد.


سوم اینکه یکی از بزرگترین اتفاقاتی که برایم در دنیای واقعی افتاده را اجازه دارم اینجا ثبت کنم؟ این وبلاگ ناب‌ترین رفیق سالیان دور من هست و باید این شادی را هم در دلش ثبت کند/کنم! کتابم ماه پیش چاپ شد! ترجمه بود و موضوعی که دوست نداشتم اما ناشر خوب  و نامی باعث شد بپذیرم. تجربه خوبی بود و از این نوعش برای همین یکبار به نظرم کافی بود. ذوق دیدن اسمم بر روی جلد کتاب چیزی نیست که بتوانم کتمان کنم!


چهارم اینکه به صفحات چند بلاگر دیگر سر زدم و فضای قدیمی وبلاگ‌ها این حس را در من ایجاد کرد که چند فرد مسن با موی سفید و عینکی بر چشم با وجود رادیو و تلویزیون دست از گرامافون‌های قدیمی خود برنمیداریم!! لطفا با حوصله تصویرسازی کنید!

سپاسگزارم!

و کماکان سحرم!

سلام سلام من اینجام!
انگیزه ی اولی که من رو کشوند اینجا دیدن غرفه ی بلاگ اسکای در نمایشگاه دیجیتال بود! کسی که در غرفه بود معتقد بود که بلاگ اسکای از خرداد 82 شروع به کار  کرده و من الان دیدم عمر این وبلاگ فروردین 82 هستش. احتمالا بدین معناست که از زمانی که بلاگ اسکای توی دل مامانش بوده من اینجا بودم 

بعد هم که طبق روال همیشگی من هوس نوشتن داشتم و دیدم جایی وفادارتر از این وبلاگ ندارم. یعنی هی گشتم و گشتم، همه دنیا رو گشتم، چه چیزایی که ندیدم چه حرفایی که شنیدم.... تا باز برگشتم به خونه ی همیشگی  الان هم با یکی از دوستان حرف نوشتن پیش اومد دیدم دیگه نشونه ها یکی یکی دارن اینجا رو به من یادآوری می کنند!

نمی دونم چه چیزهایی رو در اینجا ثبت خواهم کرد ولی می دونم اینجا باید پایدار بمونه! 

پ.ن 1: احتمالا اگر این مطلب رو با چند مطلب قبلی کنار هم بگذارید متوجه کبکی می شوید که این روزها خروس می خواند 

پ.ن 2: احتمالا این مطلب رو اونقدر با دقت خواندید که متوجه شوید نویسنده در پاره ی تن به سر می برد و پ.ن 1 ارتباط خیلی مستقیمی با این موضوع دارد