بنیاد قانونمند...سال خدمت رسانی...!

سلام،

     :برای پروژه ی ... باید برید بنیادِ ... قسمت کتابخونه. یک خانوم و آقایی اونجا هستند که مثل خروس جنگی همیشه به هم می پرند و با هم دعوا دارند، اگه اون روز با هم دعوا کرده باشند جوابتونو نمی دن ولی اگه دعوا نکرده باشند راهنماییتون می کنن . . .

*    *    *

     یک خانوم میانسال در حال درد دل در خیابان!
     :چند روز پیش منتظر اتوبوس بودم، یک اتوبوس اومد که خالی بود. من گفتم سوار نمی شم. من سوار اتوبوس خالی نمی شم، حتماْ باید اتوبوس پر باشه که من آویزون بشم، تو این مملکت ما فقط باید آویزون بشیم. عادت به نشستن نداریم. یعنی اصلاً نمی تونیم...فقط باید آویزون بشیم...سوار نشدم!

*    *    *

روشن شکفتم، چون چشمه ای خرد

دریـــــــــــای تـــوفان با خود مرا بُرد. . .

(افشین سرافراز)

نظرات 33 + ارسال نظر
بروبچه های خورشید پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ق.ظ http://zamzam69.blogsky.com

سلام.روزتون بخیر.وبلاگ قشنگی دارید.
اگه تونستید به من سر بزنید.اگه هم خواستید لینک بدید خبرم کنید تا من هم لینک بدم.ممنون.خدانگهدار

علی پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:05 ق.ظ http://bineshon.persianblog.com

سلام خوبی اول بگم که دوم شدم............اما بعد بگم که این جا چرا انقد با حاله /یه که تلاش کن ببین می تونی اون دوتا رو آشتی بدی

بهروز وثوق پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:34 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی داری به من هم سر بزن

آدمیزاج پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ق.ظ http://www.homosapiens.blogsky.com

ببین اون آقاهه تو بنیاد با عابدی آشناست. بگو من رفیق فامیل عابدیم کارتو را میندازه. فقط بپا خانومه نفهمه که بد جوری با عابدی بده!
***
از خانومای میانسال هم خوشم نمی‌آد بخصوص که درددل هم بکنن اونم تو خیابون و بدتر از همه راجع به اتوبوس و بدترتر از همه این که یکی ور داره بنویسه تو وبلاگ و دیگه حالم بد می‌‌شه وقتی یکی بره برا مطلبه بازخورد بذاره ... وای امروز چقدر سرحالم!!

پیام پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:03 ب.ظ http://payamra.com

همیشه آویزون و توی صف ...

قلی پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ب.ظ http://ghapan.persianblog.com

پروژه هم مال فیلم مرد عوضی بود ولی حالا که ظاهرا اون مردوزن هردو مریضند

بی هدف پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:28 ب.ظ http://aimless.persianblog.com

واقعا تو این مملکت همیشه باید آویزون ماند

ایران سرا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:19 ب.ظ http://iransara.persianblo.com

مطالب جالبی بود

امیر پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:51 ب.ظ http://ghazalgerye.persianblog.com

مرسی و به امکید دیدار...

شیما پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:37 ب.ظ http://طلوع

سلام سحر جون. یاد اتوبوس های ایران بخیر :)) من همش میام اینجا یاد میکنما :* یه دفعه سوار اتوبوس شدم از رسالت روی پله دم در واستاده بودم که دیدم وقتی در بسته شد کیف من افتاد تو خبالون (بندهش پاره شد). یه دفعه هم پام لای در اتوماچ موند :)) ای آی :))

فرینا پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:09 ب.ظ http://farinaaa,persianblog.com

سلام.اول از همه بگم خانمی از دیدنت بسیار تا بسیار خوشحال شدم.و اما میدونی چیه من چرا این همه مطلبتو از دست دادم؟هک شدنت/۷ نفری سوار تاکسی شدن و .../راستی فکر میکردم از این بچه پر سر و صدا ها باشی ولی خیلی اروم بودی وبلاگت غلط اندازه یا من خیلی خیال بافم؟و اما اون یه تیکه شعرت خیلی ناز بود.

صالح پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:16 ب.ظ http://salehdna.persianblog.com/

درباره ی بعضی چیزها هر چقدر هم که طنز نویس ماهری باشی باز هم خواننده ها جز گریه چاره ای ندارند. از جمله همین اتوبوس که این روزها بهانه ای شده برای فحش دادن به خودمان و....

اگر باران ببارد پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:18 ب.ظ http://arianttt.persianblog.com

تو مملکت ما همه عادت به نشستن دارن...نشستن تا یکی دیگه به جاشون پاشه !!!

احسان پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:57 ب.ظ http://ehsannaz.persianblog.com

سلام
کجا اتوبوس خالی برای آدم نگه میداره ما هم بیام اونجا؟

Sarvenaz جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:23 ق.ظ http://a3moone-abi.blogspot.com

ba taasof baiad begam delam vase tanha chizi ke tang nashode otobos haie por jamiate irane....

گروه طوبی جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.toobaa.ir

سلام. اولین جشنواره طوبی رو که یادتونه. اگه شرکت نکردید اییییییییییییین همه ضرر کردید. جشنواره دوم شروع شده با ۷ تا مسابقه و کلی جایزه. به ما سر بزنید.

عبدا... جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:59 ب.ظ http://amir-parandian.persianblog.com

من هم سال خدمت گذاری مردم را تبریک میگم هرچند که دیرشده

رهاشده ا ز بند جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:16 ب.ظ http://khateratebaran.persianblog.com

سحر بانو.سلام مرسی امدی پیشم؟راستی گفتی که عیدامو
ن بدونه اسارت نیست؟کمی برام توضیع بده؟پیشاپیش عیدتان
مبارک

رهاشده ا ز بند جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:28 ب.ظ http://khateratebaran.persianblog.com

سحربانو .یک جوک براد بگم.یکروز فردی زود سوار اتوبوس
شد ورفت دستش را بمیله گرفت/ به او گفتند که چرا نمشینی
گفت چند دقیقه دیگر همین هم گیرم نمیاد...اگر بی مزه بود
مرا ببخش/یا حق

من جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:02 ب.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

به هر میبرد دریا ... تو با او همقدم میشو...

من جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:03 ب.ظ http://inmanaminja.persianblog.com

به هر ره میبرد دریا ... تو با او همقدم میشو...

محسن شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:05 ق.ظ http://Mohsen7158.persianblog.com

سلام.......جالب بود.......با این آویزوون بودن موافقم اکثرا این ملت آویزوونن...........اما شاید از اتوبوس خالی می ترسیده...محسن

علی شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:58 ق.ظ http://yazdi.persianblog.com

قشنگ بود

ستایش شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:40 ق.ظ http://setayesh.persianblog.com

:)

سـکوت سـرد شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:24 ب.ظ http://sokootesard.persianblog.com

راست میگی ... شرایط ما رو آویزون بار آورده ...دیگه شرایط هم عوض بشه ما نمیشیم !

آدمیزاج یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ق.ظ http://www.homosapiens.blogsky.com

- برای بالایی-

زدی مدادو داغون کردی! بازخوردو هم که محذوف کرده ای به قرینه‌ی معنوی. الان هم که شب است. پس تو چه سحری هستی؟

هوتن یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:12 ق.ظ http://hoot.persianblog.com

از این باران جز زیبایی و عشق بر سرم نبارید ...تو ای دوست بیا بنگر که این زندگی چقدر زیباس و من براییت نغمه های عاشقانه را میسرایم..تو دوست بخند به دنیا تا عاشقانه ها به تو بخندند ..تورا به یار عشق و همیشه جاودان خدا میسپارم...همیشه عاشق و موفق باشی...آپدیت کردم...

ترانه مجهول !! یکشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 ب.ظ http://hodak.persianblog.com

اون عکس بالا کافی بود تا چنان نظرم جلب بشه که با آرامش و بدون عجله و احساسی که اکثر وبلاگرا واسه خوندن و نظر دادن دارن بشینم بخونم ...اصولا جدیدا هرجا که دلم بخواد میرم هرجا که عشق بکشه :ی ......آری بنویس ...بنویسی شاید که قدری از این انبوهی غم کاسته شود عزیز من....اما...خواهر کوچیکه!

زهرا سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:50 ق.ظ http://zahra-hb.com

چه شود ۲ تا خروس جنگی:):)

همشهری کاوه سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:44 ق.ظ http://citizenkaveh.blogspot.com

فک کنم اولین باره که اینجا کامنت میذارم (البته اولین بار نیست که میام) .... چرا آدم با قلمش یه احساس دوستی غریبی داره که بعضی مواقع به دشمنی هم میزنه ..... اون توبوسه و آویزون شدن جالب بود. مث اینه که ماها هیچوقت نمی تونیم توی یه جایی که هواش پاک و سالمه زنده بمونیم

یار دبستانی سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:17 ق.ظ http://shoushtar.blogsky.com

گیرم که ما را می زنید
گیرم که ما را می برید
گیرم که ما را می کشید
با جوانه زدن چه می کنید
به امید جوانه زدن
امین

رضا سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:32 ق.ظ http://yaldayetanhaee.persianblog.com

سلام...قلمت عجب نانوشته زیبایی داشت....

ف سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 11:22 ق.ظ http://gholdorkids.persianblog.com

سلام سحر جون من نتونستم ببه بالا نظر بدم متن زیبایی بود ولی خوب این پایین نظر دادم خوبآپ کردم دوست داشتی سر بزن.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد