خیلی وقته که "سحرم" رو تنها گذاشتم...خیلی قبل تر از تاریخ آخرین پست!
نمی دونم چرا... شاید :
- فکرم از سرما یخ زده و از مغزم به دستم نمی رسه.
- مغزم پره از فکرایی که باید خودشون رو از لوله ی باریک خودکار رد کنن و از شدت ازدحام همون بالای لوله گیر کردن.
- مغزم فکرهاشو قایم کرده که مثل یه راز برای خودش بمونه و من الکی دارم بهش اصرار می کنم و هی توش سرک می کشم.
- هر فکری توی مغزم جای خودش رو پیدا کرده و هیچ کدوم دلشون نمیاد از جاشون تکون بخورن که مبادا اون گوشه ی دنجشون رو از دست بدن.
- فکرام به خواب زمستونی رفتن و پتوی سکوت رو محکم دور خودشون پیچوندن.
- مغزم داره خونه تکونی عید می کنه و می خواد برای سال جدید، نو نوار باشه.
- دست مغزم برای فکرم رو شده و هر قالب گول زننده و خوش فرم و خوش عطری رو که جلوش می گیره، از سوراخش بیرون نمیاد که نمیاد!
- فکرم داشت از بازوم سُر می خورد که بیاد رو کاغذ که .... این بار خودم قلم رو زمین گذاشتم و همشون ریختن کف اتاق و همین طور خیره داشتم نگاهشون می کردم فهمیدم که چرا نمی خواستن خودشون رو نشون بدن...
سلام!
زیاد و متنوع / آموزنده و زیبا!
موفق باشی
صدر
دلم برای نوشتن هایت...هرچند یخ زده یخ زده...تنگ تنگ شده ود!
پاستیلتم دخملم!!!
159
دیگه فصل نوشتن رسیده و یخ ها دارن ذوب میشن!!!
کاش لوله های خودنویس مان به اندازه ی گفته هایمان بود تا سخنی از قلم جا نماند!!!
کاش بازی قایم باشک را هیچ وقت یاد نمیگرفتم تا امروز فکرهایم هوس بازی قایم باشک به سرش نزنه!!!
باید از این سکون خارجشون کنم چون اینطوری که فکرهایم توی مغزم جا خوشک کرداند امکان داره که مغزم بپوسه نیاز به آغازی دوباره هست!!!
باید برهنه شم تا فکرام بیدارشن تا بتونم انها را برای همه عریان کنم!!!
کاش توی این خانه تکانی فکر های گذشته هیچ وقت فراموش نشن!!!
ولی حالا فهمیدم که چرا نخواستن بروی کاغذ بریزن چون توی این دنیای مجازی آنقدر نامحرم وجود داره که ارزشش را داره آدم همه چیز را براشون بگه!!!
همین که با این پست شما را به تامل واداشتم برای هرمس کافیست و باید بگم که نوشته های سبز رنگ فقط نامهای اوست که چون برای او قداست خاصی قائل هستم رنگ آنها را سیز کرده ام.
تا بزودی خداحافظ
سلام سحر جون.من می دونم چرا تنها گذاشتی!!!بگم؟
آهان یه سوال؟میشه چپه رو معنی کنید؟ممنون
سلام حدیث جون!
برای یک ماه اخیر حق با توئه ولی خیلی وقته که اینجا چیز درست حسابی ننوشتم!! خیلی قبل تر از ....!!!
به زبون یه جایی که نمی دونم کجاست چپه یعنی برعکس!
یعنی هر خالی یی دلشون بخواد می بندن و آخرش می گن چپه! مثل من که تا لنگ ظهر خواب بودم!!! ؛)
بد نیست ولی داره تکراری میشه
چی تکراری می شه!؟ موضوعات یا سبک نوشته ها!؟
ممنون سحر جونم...
نکنه آلیس اومده؟؟کامی؟؟
وبلاگ قشنگی داری وقت کردی یه سرس به من هم بزن
سلام حیف نیست شب عیدی این حرفها رو میزنید؟
مامانی...سفر که نبردی ما رو...حداقل تو سفر نامت شریکمون کن!
چه حس اشناییست!
شاید احساس نا امنی!
و شاید احساسی که میگوید این قلم دیگر پر از دوات غریبگیست!
وشاید احساسی که میگوید این کلمات دیگر بیش از حد از دیوار دلم بالا رفته اند!
وشاید احساسی که میگوید این جملات خیلی زیاد به حریم دلتنگیهایم سرک کشیده اند!
و شاید احساسی که میگوید نسیم بی پروا همه رازها را در گوش اسمان زمزمه کرده است!
و احساسی که میگوید...... دیگر حتی اگر دغدغه ها.گوش عالم دلواپسیهایت را کر کرد! باز هم انها را از باغچه دلت به بیرون راه نده....!!!!!!!!!!!!!!!!
عملا پیچوندی هاااااااااااا ولی خوب پیچوندی خوشم اومد
فکرای من که گاون، رفتن چرا!
سلام...میتونه همشون باشه...حتی بیشتر از اینائی که گفتی!مواظب مغزت باش!...سال خوبی داشته باشی. همه جوره:)