تجویز

هفته ی پیش گلو درد داشتم.
ظهر بعد از کلاس، ساعت یک بود که رفتم درمانگاه!
نگین گفته بود دکتر زمانی، دکتر خوبیه. سراغش رو از پذیرش گرفتم، گفتن: رفتن.
- دکتر دیگه چی؟ یه دکتر عمومی؟
: نه، ساعت 12 همه می رن. حالا مشکلتون چیه؟
- سرما خوردم فقط!
: (اشاره کردن به آقای کپلی که کنار پذیرش ایستاده بودن ) دکتر، می بینیدشون؟
دکتر هم زیر چشمی به من نگاهی کرد و سری تکون داد و دفترچه رو از آقای پذیرش گرفت و گفت بیاین بالا، اتاق آخر و رفت و منم 750 تومن بابت ویزیت دادم و رفتم طبقه ی بالا اتاق آخر!

: مشکلتون چیه؟
- سرما خوردم، گلوم درد می کنه آقای دکتر.
: گلوت رو ببینم.... آره، چرک داره. این جوش ها رو هم از وقتی سرما خوردی زدی؟
- نه آقای دکتر، یک سالی هست که جوش می زنم. دیشب آبریزش بینی هم داشتم .
: اون هیچی، صورتت رو با صابون می شوری؟
- بله!
:  تو آفتاب می ری پوستت قرمز هم می شه؟
- ضد آفتاب می زنم.
: پس ضد آفتاب داری. محلولی هم استفاده می کنی؟
- قبلاً بله، ولی چند وقتیه که دیگه نه.
: برات یه محلول می نویسم. آنتی بیوتیک هم نوشتم برای جوشات ، برای گلو دردت هم خوبه. دو تا آمپول و ... بفرمایید.
- ممنونم! (دفترچه رو گرفتم و داشتم میومدم بیرون)
: خانوم، این هم کارت منه، اگه خواستین بیاین مطب.
کارت رو گرفتم... متخصص پوست و مو!


رفتم داروخانه داروها رو بگیرم، خانوم داروخانه فرمودن محلولت ساختنیه، برو فردا بیا.
- خانوم، من مریضم، داروهامو بدین! حداقل آنتی بیوتیک ها، حالم بده!!!
: خیلی خب، این آنتی بیوتیکات، اینم یه پنی سیلین و یه پنادر و قرص سرماخوردگی، بقیه ش هم فردا بیا!
(بقیه!؟!!؟)
فرداش رفتم،
- اینا رو برای پوستتون دادن،
 یه صابون،
 یه ژل موضعی،
 یه محلول،
 همشون روزی دو بار.
 دو تا آمپول ویتامین آ، 15 روز یکبار.
 قرص ویتامین آ ، یکروز درمیان.
 قرص ویتامین ای ،جویدنی، هر روز!


البته من واقعاً ازشون ممنونم که با 375 تومن برای سرماخوردگی و با 375 تومن برای پوست تجویز کردن! یادمه آخرین بار فقط برای ویزیت دکتر پوست 9 هزار تومن داده بودم!
 


از رفتنِ قیصر امین پور، بی نهایت غصه دار شدم.

دوست دارم باز هم شعری از ایشون رو که بهمن ۸۱ در وبلاگ قبلیم گذاشته بودم رو باز اینجا بگذارم.

عاشق این شعرم و همیشه برام تازه ست!

"رفتار من عادی است"
اما نمی دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور می گوید:

این روزها انگار


حال و هوای دیگری داری!

اما، من مثل هر روزم

با آن نشانه های ساده


و با همان امضا، همان نام


و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام


این روزها تنها


حس می کنم گاهی کمی گیجم!

گاهی کمی گنگم!

حس می کنم

از روزهای پیش

قدری بیشتر

" این روزها را دوست می دارم"

گاهی از تو چه پنهان

با سنگها آواز می خوانم


و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم

این روزها گاهی

از روز و ماه و سال


از تقویم


از روزنامه بی خبر هستم

حس می کنم گاهی کمی کمتر


گاهی شدیداً بیشتر هستم


حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم


یک جور دیگر می پرستم


از جمله دیشب هم

دیگرتر از شبهای بی رحمانه دیگر بود:


من کاملاً تعطیل بودم!

اول نشستم خوب

جورابهایم را اتو کردم!؟


تنها حدود هفت فرسخ


در اتاقم راه رفتم

با کفشهایم گفتگو کردم!؟


و بعد از آن هم


رفتم تمام نامه هایم را زیر و رو کردم

دنبال آن افسانه ی موهوم


دنبال آن مجهول گشتم


و سطر سطر نامه ها را جستجو کردم

چیزی ندیدم


تنها یکی از نامه هایم


بوی غریب و مبهمی می داد!؟

انگار


از لا به لای کاغذ تا خورده ی نامه


بوی تمام یاسهای آسمانی

احساس می شد،


دیشب دوباره بی تاب


در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابرها تا آسمان رفتم


در آسمان گشتم


و جیبهایم را

از پاره های ابر پر کردم


جای شما خالی!


یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد

یک پاره از مهتاب خوردم


دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی "میشی" است!!

و بر خلاف سالهای پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را


از رنگ آبی دوست تر دارم!


دیشب برای اولین بار

دیدم که نام کوچکم دیگر


چندان بزرگ و هیبت آور نیست!


این روزها دیگر

تعداد موهای سفیدم را نمی دانم،


گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک


یک روز کامل جشن می گیرم،

گاهی صد بار در یک روز می میرم


حتی


یک شاخه لز محبوبه های شب

یک غنچه ی مریم برای مردنم کافی است!


گاهی نگاهم در تمام روز


با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی دارد


گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می کند!

اما

غیر از همین حسها که گفتم


و غیر از این رفتارهای معمولی


و غیر از این حال و هوای ساده و عادی

حال و هوا دیگری

" در دل ندارم"


"رفتار من عادی است"

قیصر امین پور


نظرات 16 + ارسال نظر
میم پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:56 ب.ظ http://stormysea.persianblog.ir

وای چقدر از دیدن ردپات خوشحال شدم.
به این میگن یه تیر و دو نشانة هم گلوت هم پوستت :))
سوده نروژه ، کم و بیش ازش خبر دارم ، قراره همین روزها وارد دانشکده دندان پزشکی بشه

چقدر دوست دارم تو و سوده و الناز رو ببینم!!!!
آیا آن روز می رسد!؟!؟!؟

هپلی پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ب.ظ http://happali.blogsky.com

سلام همسایه قدیمی

یه موقع هایی اون قدیم مدیما به همدیگه سر میزدیم !

یادت میاد ؟

منکه دوباره پیدات کردم و مطمئا باش که همیشه مهمونه ناخوندتم

یاحق

هپلی جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ق.ظ http://happali.blogsky.com

دوباره سلام

فکر کردی فقط خودت بلدی دوبار دوبار نظر بدی ؟!

منم دوباره اومدم !

اولین نظرتو که خوندم میخواستم بگم که من نه قالب عوض کردم و نه طرز نوشتنمو !

که البته خودت به این راز بزرگ پی بردی !

البته من تا اسم وبلاگتونو دیدم یادم اومد چون منم رد پایی از خودم دارم تو وبلاگه شما !

خب چه فرقی می کنه؟! منم تا نصف آرشیوتون رو خوندم و چند تا از نظرات خودم رو دیدم یادم اومد!!!

بامرام جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ق.ظ http://bamaram.coo.ir

سلام خسته نباشید
مطالب زیبا و قابل تحسین بود واقعا دستتون درد نکنه.
بازم به بامرام سر بزنید.

محسن جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:42 ب.ظ

وقتی به آرشیوت نگاه می کنم حسودیم می شه.
امیدوارم موفق باشی.

من خودمم گاهی به آرشیوم حسودیم می شه!!

ظهری شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام

گلو وپوست تواما بهبودی عالیه

این طوریشو ندیده بودم

بای

S4Mp شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 ب.ظ

:))) bahal boood ! in asabe shaskhine

خوب شد شاسخین باهام نبود!!!!

* * *
تولدت مبارک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک!
هزاران هزار تبریکِ دوست داشتنی، برای تو موجود دوست داشتنی!

مهشاد شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.mahshadar.blogfa.com

سلام سحر جان

نه راستش این پست مخصوص جمعه هاست و من ساعت ۱۲ شب به بعد اپش می کنم منتها گاهی وقتها که ۵ شنبه شب در گیر کار باشم بعد از ظهر ۵ شنبه اپ می کنم که خیالم راحت باشه
راتش این یک نذر هست

اما امیدوارم که حالت خوب شده باشه
حالا مگه د هست ویزیت مجانی دکتر پوست

امین پور هم رفت مثل خیلی های دیگه یادش بخیر و خدا به دخترکش صبر بده
تلخ جان دادن پدر در کنار دخترش

سلام مهشاد عزیز!
تعجبم از این بود که زمان نظر من زود تر از زمان پستت درج شد! وگرنه کار قشنگی می کنی!

مدیریت : محمد جواد عبدی یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:21 ق.ظ http://fatima.iranblog.com

سلام دوست عزیز نظر شما را در سایت ادمین و مدیران بلاگ اسکای دیدم و از نارضایتی شما (تبلیغات) احساس شرمندگی کردم و جوابیه این سایت که به نوعی به شما توهین بود. اندوهگین شدم.
من ژسری ۱۸ ساله هستم از شهر دیار مشهد اما به شما پیشنهاد میکنم که از اسکای به ایران هجرت کنید زیرا این سیستم اصلا تبلیغات ندارد و طراحی قالبشم بسیار ساده است و در هر صورت اگر به مشکل هک یا هرگونه مشکل برخورد کردید من به راحتی می توانم وبلاگ شما را دوباره بدهم...
این هم وبلاگ شخصی من
www.abdi.tempfa.com
سایتم
www.tempfa.com

از لطفتون ممنونم!

حسام دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:08 ب.ظ http://nastihan.persianblog.ir

سلام!
یه وقتا دختر عموئی بود...آره!:)خب،خوبی که؟
امیدوارم سرماخوردگی و گلو درد پوستتو نکنده باشه! و خوب خوب شده باشی:)
ممنونم چه شعر زیبائی نوشته بودی..و باز هم ممنون از بابت لطف و محبتت...
قیصر امین پور؟هیچی نمی گم..راستش تصمیم گرفتم که دیگه هیچی نگم!پس ضمن سکوت برای شادی روحش و آرامشش فاتحه ای میفرستیم..خدایش رحمت کند،شعر هم خوب خوب یادمه،راستش چند وقت پیش می خواستم بیام وبلاگت..آدرس رو تایپ کردم..همون آدرس پرشین رو وارد کردم!نا خود آگاه:)لبخندی اومد رو لبم و...یاد باد!...
یه خورده بیشتر مواظب خودت باش..این روزا هوا متغیره..اونجا هم بدتر..همه چی قاطی..یه دفعه خدای نکرده نیفتی و دست تنها ..اون جا...(تو این لحظه یه مرحله از پسر عموئی بالاتر رفتم،داداش!آره...)خب مواظب باش دیگه!(اینم با صدای بلند بخون)...

من الآن به قول «دوم» در سلامت کامل به سر می برم!! خیلی ممنونم!
من اغلب با تصمیماتی که در مورد سکوت گرفته می شه شدیداْ موافقم!
بازم ممنون!

سارا دوشنبه 21 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:20 ب.ظ

Abaj koja badi??

زیر سایه ی ما!

مرجان سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

سلام مامان خودم!...عجب روزگاری شده!می دونی چند وقته از هم خبری نداریم؟حالا هم که اومدیم سرما خوردی!...بهتری؟

تو دختر بی وفایی هستی :(

علی سه‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 05:17 ب.ظ http://medicineman.persianblog.ir

سلام! این داروها که میگی یحتمل کلی پولش شده!

نه اتفاقاْ! همشون وطنی بودن و با دفترچه ۲و۳ هزار تومن بیشتر نشد!

نگین چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:21 ق.ظ

بازم خوبه حالت خوب شد، من که معتقدم همش بخاطر کمک به خلق خدا بوده !!!!!!!!!

خدا ایشالا همه مریضا رو شفا بده!!!!! ؛)
من متعلق به این ملتم!!!

شیدا چهارشنبه 23 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:51 ب.ظ http://abyeasemoon.blogfa.com

سلام. مثله همیشه قشنگ بود. خواستم بگم من آپم خوشحال می شم سری بزنی.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://yaasesepid.blogsky.com

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها.
....
قیصر امین پور همشهری من بودند. من متاسفم از رفتنشون.
شادی روحش صلوات

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد