آهای استادی که حرصت گرفته از اینکه از اول ترم نیومدم سر کلاست؛ من سر هیچ کلاسی نرفتم، نه فقط کلاسهای تو!
آهای استادی که شاکی هستی از اینکه هر بار فقط سر امتحانای میان ترم پیدام می شه؛ به جان خودم و خودت این فقط یه اتفاقه! بیا و از شاهدان عینی بپرس!
آهای استادی که برات دانشجویانی مهم هستن که از اول ترم همراهت بودن و جمله به جمله ی کتاب رو باهات تمرین کردن؛ اینکه روز همین امتحان میان ترم، یک ساعت باهات چونه می زنن که امتحان نگیری و بعد هم (خیلی ببخشید!) مثل بز به برگشون نگاه می کنن، برات مهم نیست؟!؟
آهای استادی که سر امتحان جواب همه ی سوالهای بچه ها رو می دی و حتی بهشون می رسونی، اما جواب من رو به خاطر همین موارد بالا نمی دی؛ بعداً فهمیدم که فهمیدی که اون سوال امتحان اشتباه بود و اشتباه از تو بود و زور داشت برات که فقط همین دانشجوی همیشه غایبت فهمیده و همین شد که یک سخنرانی چند دقیقه ای بعد از سوال من سر امتحان کردی و نگفتی که سوال اشتباهه و به جای همه ی این جوابایی که اینجا دادم، فقط یک لبخند تحویلت دادم.......
( ا و ه ه ه ه ه ....راحت شدم.... داشتم می ترکیدم!!!!)
سلام
راستش خود من هم هنوز نفهمیدم چی به چیه!کی به کیه!
و....
آره!
سحر؟!برم بزنم تو چشمش؟یا با پا محکم برم تو دهنش؟
عجب ها!دوره زمونه ای شده..خب دلت نخواسته که بری و...
سحر؟؟!!نصف شبی و دم صبحی..نت و بلاگ و ؟!
حالا راحت شده باشی،اینا مهم نیست.
سحر!!!!!تو یه خبر مهم برای من داشتی،یادته که؟
چی شد؟!..ای بابا...گفتی تو پست بعدی میذارم..اما سه تا پست بعدش فرستادی و ؟نکنه گفتی و ما...؟!
خب..خوب و خوش باشی.
سرماخوردگی خوب شد؟..خوبی که؟
مواظب خودت باش.
:)
اون خبر رو چون چند روزی نشد بگذارم دیگه از حال و هواش افتادم ولی چون پیگیری میکنین اینجا می گم!
من تابستون 3 تا درس گرفته بودم. طبق روال هم همه ی درسامو گذاشته بودم با بدبختی شب امتحان بخونم! دو، سه شب خستگی و بی خوابی و بی حالی، شنبه صبح ساعت 8 فکر می کردم امتحان سیاست دارم و فقط به این امید تا اون لحظه از حال نرفته بودم که بالافاصله بعد از امتحان میام و سیر می خوابم!!! وقتی رسیدم دیدم اسم درسمون به بُرد برای امتحانای اون روز نیست، رفتم سراغ مدیر گروه و فهمیدیم که نه تنها 8 اون امتحان رو ندارم بلکه ساعت 2 امتحان آیین زندگی دارم!!! از دانشگاه پریدم خونه و کتاب رو برای اولین بار باز کردم و یک ساعتی درس خوندم! بعد دو ساعتی خوابیدم!! بعد یک ساعت با تلفن حرف زدم (حالا برنامه ی امتحان اشتباه شده بود که من نمی تونستم برنامه ی خودم رو عوض کنم!؟؟!؟!) و لطف کردم یک ساعت دیگه هم درس خوندم و رفتم امتحان دادم!!
بدیش این بود که از اون دو تا درس دیگه نمره م خیلی بیشتر شد و این باعث شد که باز برای من درس عبرت نشه!!!!
این بود اون خبر!
سپاس فراوان!
بابا استادها هزارتا بدبختی دارن اصلا شماها مهم نیستید.
پس آهای استادی که ما برات مهم نیستیم....پات رو از رو دُمَم بردار!!!
سلام ... حرص جوش زیاد نخور! جا برای صبحانه هم بگذار !درسته که الان ساعت 14 و وقت نهار شده اما خانمی تا ساعت 4 بیدار موندن کار درستی نیست! مثل من دختر خوبی باشد بیشتر از 3:30 بیدار نمون...... باشه ... راستی خوشحال شدم که بعد از سال ها بهم سر زدی البته من هر از چند بهت سر سر می زدم...موفق باشی
علیرغم شب بیداری مثل دخترای خیلی خوب ساعت 9:15 از خواب بیدار شدم و نتیجتاً همون 14 ناهار خوردم!!!!
اعتراف می کنم که با دیدن وبلاگت متوجه نشدم که همون سحرکلامی!!! خوشحالم بسیار زیاد!
سلام
امان از وقتی که این جیغل عصبانی بشه ! ! !
هیچ کس و هیچ چیز جلو دارش نیست .
برات آرزوی صبر و استقامت دارم امین جان ! ! !
این جمله ی آخر عین نامردیه!!!!! بدترش هم اینه که یه امین جانی هم اینجا با خوندن این جملات گل از گلش بشکفه و با نهایت ذوق بگه: پدر خانومٍِ منه ها.....!!!!!!!!
سلام
مرسی از اینکه سر زدید.
البته همه ی اساتید اینگو نه نیستن و بعضی یا اصلا ملاکشون حضور کلاسی نیس که ما از این اساتید داریم.
موفق باشی
شما کجا درس می خونین؟؟؟ شاید من دانشگاه و احتمالا رشته م هم عوض کردم و خدمت رسیدم!!! بلدماااااا! فقط مطمئن باشم استاد کاری به حضور من نداره....
سلام عزیزم...من همیشه میام اینجا ولی هیچ وقت نظر نمی زارم...خوشحالم کردی عزیز...چشم بزرگیت رو می رسونم!
سلام ریحانه ی عزیز،
خوشحال شدم از دیدن پیغامت! خواهرت چی می گه!؟!؟ هان؟!!؟ راست می گه!؟!؟ برای بار دوم امتحان می کنیم.... بهش خییییییلی سلام برسون!!! (ببینم می رسونی بالاخره یا نه ؛) )
سلام سحر جان...چطوری نازنین!؟ راست نمیگه خواهرکم...سلام و بزرگیت رو به من نرسوند...خودم دیدم... :) دلم خیلی تنگ شده برات...برای همه روزای خوبی که با هم داشتیم...این طرف ها اومدی خبر کن ببینیم همدیگرو...یا علی!
قربونت برم هانیه ی عزیز... من دوباره ریحانه خانوم رو امتحان کردم ؛) ببینیم چی می شه D:
بابا جون بیا به این شهرتون یه سری بزن ؛) خوشحال می شم ببینمت، دعوت رسمی می خوای؟؟
سلام سحر جون
نبینم عصبانی بشی
ببخشیدها از این استادهای بز زیاد شدند
:))
سحر....سحر....سحررررررررررررر...من بی وفا نیستم...به خدا نیستم....چی بگم آخه تو این دنیای لعنتی دیجیتالی نمی شه گفت...اما گذشته از این حرفا من اگه جای تو بودم یکی می خوابوندم زیر گوش استاد!دخترتو خوب تربیت نکردی...
دخترم!!!؟؟؟ با رفیق ناباب گشتی!؟!
و باز هم از همان وبلاگ قدیمی:
......صبح زود
وقتی که باد
تو کوچه صداش می آد
می رم و فوری درو وا می کنم
داد می زنم:
ــآی نسیم سحری
یه دل پاره دارم
چن می خری؟
(عمران صلاحی)
سلام.
فکر نمی کردم واقعا دنبال جواب باشی.
ولی خوبه که سوالت جوابی داشت.
زمزمه می کنم حضور آسمان را در این خاک غریب...
شاد باشی
سحر هیچ سؤالی رو بی دلیل نمی پرسه!!
جواب نگیره خودش می ره سراغ جواب و ممکنه که مثلاَ مجبور بشه تا آلمان بره ؛)
اینا یعنی اینکه از استاد بیشتر بلدی اینهمه رو نوشتی که اینو بگی ایا
اتفاقاْ اصلاْ ربطی نداشت! چون اشتباه تایپی بود و امتحان زبان تخصصی و من مطمئن نبودم که اشتباه باشه و فکر کردم شاید لغت جدیده!!
سلام. من همیشه عاشق طراحی و کامپوزیشن بودم. ولی حالا به خاطر ابتلا به یک عدد استاد عقدهای و بسیار مریض که به دلیل کم واحد داشتن حق حذف کردن درسش رو هم ندارم، نه تنها از طراحی و کامپوزیشن بلکه از ذات معماری هم دارم متنفر میشم.
خداوند تمامی مریضان را شفا دهد!!
البته ببخشیدا ولی من با اون ذات معماری هم موافقم!!!!
سلام خوبید
شما رو از تو نجف زاده پیدا کردم
سر بهم می زنید بروزم با درد دانشگاه
سلام خوب کاری کردی گفتی.عجب استادی ها
هر گوشه کسی هست که آزاردمان
ما لیک نرنجیم ز گفتار درست
گفتار درست!؟!؟! منظور!؟
خوب یه جورایی هم حق با توئه هم با اون!
ولی کلا بعضی استادها رو خدا لعنت کنه از بس آدمو اذیت می کنند...
سلام سحر خانوم
و
آهای استاد ....یعنی واقعن استادی!
استاد کدومه دلت خوشه ؟ مگه هرکی تو دانشگاه اومد سر کلاس استاده /!!!!!!
این هم نکته ای قابل تأمل است!!!
:) بازم خودم اومدم دیدم...هر چند این بار ممکن که هنوز ندیده باشه که باید سلام برسونه ...
راستی اونجا دیگه الان شهر شماست...من که کلاْ ۴ ماه بیشتر مهمونش نبودم...شما رفتی موندگار شدی...
به هر حال از دیدنت به شدت خوشحال خواهم شد...چه شهر ما چه شهر شما...!!! :)-
؛)
من اینجا سنگر رو حفظ کردم خیالت راحت!!
منم امید دیدار دارم چه اینجا و چه آنجا!! بگیم اون دو نوگلمون (فاطمه و مرتضی) سالگرد ازدواج مفصلی بگیرند بلکه ما باز همدیگر را آنچنان که در نامزدیشان شد ببینیم!!!
سلام سحر جون!
خوبی عزیزم؟ من نمی دونم تو با استاد به این منطقی ای چه مشکلی داری ؟ اون بیچاره که خیلی تو رو دوست داره ((:
شماره گرفتی؟
آینه داری؟
شما استادی؟!!!!!!
بی ... !
راحت شدی؟ اعصابت اومد سر جاش؟ همینو می خواستی؟