گزینههای مختلفی برای ثبت در اینجا داشتم و عجیبه که مغزم طی یک گردش عجیب تصمیم گرفت منفیترین و منفورترینشون رو اینجا ثبت کنه و منم باید به تصمیمش احترام بگذارم.
دیروز بعد از سالیان سال شنیدن تعریف و تمجید دربارهی فعالیتهای حرفهایم که در کنارش ملایمترین نقد هم من را برآشفته میکرد، بعد از دو ترم تدریس و گرفتن خوشایندترین بازخوردها از شاگردان، به طرز فجیعی به طور اتفاقی منفیترین بازخوردی که میتونستم بگیرم به گوشم رسید. تا مغز استخوانم سوخت و به نظرم ظالمانه بود. هرچند از یک زبانآموز ۱۶ ساله شاید نباید زیاد انتظار تلطیف در ابراز نظرش را داشت اما چنان خنجری بر جان من زد که تصور نمیکردم!
او نمیدونه که نقدش با جملات زنندهاش به گوش من رسیده و از اون مهمتر نمیدونه که نقدش من را محکمتر کرده. اینکه بیشتر به کارم دقت کنم و حتی اگر ذره ای منطق در حرفش نبوده برای بهبود خودم ازش استفاده کنم.
پ.ن: چی گفتم اصلا؟!
امروز تشریف آوردند آپارتمانها را بازدید کردند تا مطمئن بشن همه چیز مرتبه. گفته بودند اگر خونه نباشید هم خودمون تشریف میاریم داخل! خلاصه برامون یادداشت گذاشته بودند داشتن ماشین رختشویی و ماشین ظرفشویی در این مجموعه آپارتمانها ممنوع است! یک هفته وقت دارید برشون دارید و باز میایم کنترل می کنیم!