یک امتحان میان ترم دارم، یک مقاله دارم که باید روش کار کنم، یک کلاس رو این هفته باید اداره کنم و یک کلاس رو هفته ی دیگه و یک مقاله هم برای هفته ی دیگه باید بنویسم و یک سری فرم باید پر کنم که جواب بعضی سوالهاش پاراگرافی هست و یه چیزی می شه شبیه فرم پذیرش! اینجوری می شه که فعالیت فیس بوکی می کنم در حد اعلا، عکس های جدید آپلود می کنم، روی هر نظری نظر می دم، میرم روی صفحه ی کمدین مورد علاقه م و براش قصه می نویسم که فردا می خوام یکی از ویدئوهاش رو سر کلاس نشون بدم، صفحه ی فیس بوک رو با سرعت دو بار در دقیقه رفرش می کنم علاوه بر اینکه خودش آپدیت ها رو در لحظه نشون می ده، کنار بخاری می شینم و بستنی یخی می خورم و وبلاگ آپدیت می کنم!
این بیش فعالی جانبی در لحظات حیاتی رو از وقتی که یادمه داشتم!
همیشه شما خوش شانس بودی آخه و یکی مثل نصیری و بکتاش بود که توجه ویژه بکنه...والا ما هم بودیم همینجوری بار می اومدیم...
:)))) یادش بخیر حدیث :)))) نصیری که واقعا دل به دل راه داشت که می خواست سر به تن من نباشه!!!! بکتاش هم که بنده خدا کاری از دستش بر نمیومد!! من از اولش هم باید نون بازوی خودم رو می خوردم!!!
بله !!! بله!!!