محرم

حرف زدنم نمیاد!

عکس از کاشان. آخری ابیانه!

 

 

 

با تشکر از قدِ آقای همسر عزیز!

نظرات 11 + ارسال نظر
یاس شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com/

واقعا هم جای تشکر داشته ها ...
من یکی که امسال به علت کمبود قد بعضی از اون صحنه ها رو از دست دادم .
موفق باشی

ممنون که درک کردین!!

سانچو شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:19 ب.ظ http://lastword.blogsky.com

زیبا بود

عمو جک شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 06:27 ب.ظ

ااااااااااااااااااااااااااااا (این صدای گریه هست) اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فست (این صدای داماخ بود)! آخه چرا این عکسها رو گذاشتی؟!!!! آخر چرا؟ چرا آخر؟ آخر! الانه که گلبم بایسته.

عمو جکِ گُصه دار!

علی شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:06 ب.ظ http://macoffee.blogfa.com

منم مثل یاس همون مشکل رو دارم ...
منم از همسرتون متشکرم !

آدمیزاج یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ق.ظ

:)) چه باحاله این مارجرای قد!

عکسها هم گمونم بابت فروتنی بیش از حد عکاسشون کمی عصبانی باشن! آخه به قدر کافی خوب هستن طفل معصومها!

:( ممنون!
انقدر دوست داشتم از یکی از اون طفل معصوم ها که داشت شیشه شیر می خورد هم عکس بگیرم!

مصطفی یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.zamanimm.persianblog.com

از شما انتظار بیشتری بود !!!!!!!!!!!!!!!!

واقعا!؟ چی شد مگه!؟

پیام یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ب.ظ http://payamra.com

فکر کنم اولین مراسم اینگونه در کاشان بوده که دیده اید .. اره ؟

بله!

احسان دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ق.ظ http://ehsannaz.persianblog.com

سلام ببینم در آنجا نخل گردانی ندارند؟

مثل اینکه دارن! ما دیگه بهش نرسیدیم!

امیر سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 04:47 ب.ظ http://pws.blogsky.com

شاید امروز وقتی باشه برای وداع ولمس انگشتان سرد زمین

ولی وداع با چه کسی و لمس انگشتان سرد کدامین زمین

من همون غریبه ام

که از جاده ی مه آلودی با کوله باری از غم های زیبا تو رو زیر لب زمزمه می کنه

و دیگر حسی برا ی وداع نیست....

تو با من وداع می کنی وبا او می روی

اینجاست که غمی بر کوله بار غم هایم اضافه میشه

هوا مه آلوده

زمین سرده وباز هم من مثل غریبه هستم.

غریبه ای که زندگی را برای تو می خواهد و خودش را برای مرگ

پس بزار بمیرم تا وجودم راحت و روحم آزاد شه

اما نه من نباید بمیرم

باید باشمو بمونم و زجر بکشم

اینجور برام بهتره

من دیوانه ای بودم که به تو دل بستم

و تو منو سوزوندی

شاید گذر روزها برای تو فرقی نداشته باشه

اما هر روزی که به من می گذره

جای یک زخم روی قلبم میمونه

تا کی .. تاکی!!!

این قلب لعنتی میخواد بتپه

هر روز به امید هوای آفتابی از بی خوابی بیدار میشم

اما روز به روز آسمون تیره تر میشه

تو چرا ای آسمان؟؟؟

تو چرا با من سر ناسازگاری داری

نمی دونم تو بخاطر قلب من تیره شدی یا برای عذاب من

مهم نیست اصلا مهم نیست!!!

چرا که تموم میشه؟؟

یه روز زیر باران سنگ میمیرم

و خورشید بعد رفتن من دوباره می درخشه

و آسمون آبی میشه

و من آرزوی یک روز آفتابی دیگه رو به گور می برم

به امید دیدار... !!!

پرسیا پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ

لطفا بیشتر ار درودیوار بنویس
راستی یه سوال
قد آقای همسر؟!!!!!!!

مجتبی پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.natanznews.mihanblog.com

با سلام خدمت شما وهمه دوستاتون که این پست رو دیدند .جالبه بدونید که ابیانه ربطی به کاشان نداره و یکی از روستاهای نطنزه که حتی گویش آنها هم داخل شهر نطنز مشاهده میشه.خواهشا به آثار تاریخی دیگر شهر ها جسارت نکنید.برای اینکه ابیانه را بیشتر بشناسید بهتره به وبلاگ من سری بزنید.بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد