اولین بار که اسم "خاورمیانه" به گوشم خورد!!!

در دوران بچگی یک شعری بود که وقتی یه خرابکاری می کردیم می خوندیم، نمی دونم یادتون هست یا نه:
من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود، آستینم مال کتم بود، کتم مال بابام بود،بابام مال خونه ش بود، خونه ش مال تهران بود، تهران مال ایران بود، ایران مال آسیا بود، آسیا مال جهان بود، جهان مال خدا بود، پس تقصیر خدا بود!!!!
البته که شعر لوسی بود ولی زمان ما که امکانات نبود، بشینیم همش پای کامپیوتر یا اسباب بازی های رنگارنگ سرگرم باشیم! پس هر بار یه چیزی به این شعر اصافه می کردیم. الآن هم نمی دونم اصل شعر چی بود و ما چی بهش اضافه کردیم!
یادمه همسایه مون یه پسر داشت که از نظر ما خیلی بزرگ و دانشمند بود. آلان خوب که فکر می کنم می بینم که سوادش در حد پنجم دبستان بود و ما هم که اول ابتدایی بودیم پس برای همین فکر می کردیم دانشمنده!! البته یه علت بزرگتر هم داشت و اون اینکه عینکی بود، پس دیگه حتماً از دید ما دانشمند بود!
به خصوص که یک بار به شعر ما اضافه کرد که ایران مال "خاورمیانه" بود!!!!
و ما مطمئن شدیم که اون دانشمنده که این چیزا رو بلده!
البته خودمون بعدها دانشمندتر شدیم و "کهکشان راه شیری" رو هم به شعر لوسمون اضافه کردیم!!!


پ.ن: ولی فکر کنم این شعر باید بررسی بشه!!! چرا ما سعی می کردیم اشتباهاتمون رو گردن خدا بندازیم!؟!؟! چرا بین خودمون و خدا اینقدر فاصله می ذاشتیم!؟!؟ اصلاً تو باغ بودیم!؟!؟