دلتنگی بیمارگونه...

کلافه م! کلافه ی کلافه! از این شلوغی، از این آدمهای با زبان نامانوس، از این آهنگ بلند غریب کافه! نمی تونم کار کنم! دارم الکی صفحه باز می کنم و می بندم... به خودم غر می زنم چرا حداقل با خودم هدفون نیاوردم... یهو یادم میوفته... از اول سفر هدفون توی جیب کوچیک کوله پشتی مونده! چنگش می زنم می چپونمش توی گوشم، لیست آهنگ های محبوبم در ساوند کلاود... با صدای خیلی بلند... چشم از مانیتور برنمیدارم... حالا انگار که نشستم گوشه ی یک کافی شاپ توو خاک خودم... توو حال خودم... آرامش می گیرم...