سلام!
من بالاخره بعد از مدت ها دوری دوباره به تمدن دست یافتم!
این بار حسش خیلی بهتر از همه ی دفعات قبله، چون این کامپیوتر الآن مهم ترین راه ارتباطیٍ من با دوست و فامیله!
ما بالاخره در کاشان اسکان یافتیم! البته امیدوارم خیلی موقت باشه!! با خود شهر مشکلی ندارم (چون بیشتر سعی می کنم تو خونه باشم!) مسأله فاصله از دوستا و فامیلاست (از خونواده ی اصلی بگذریم که فعلا هممون حسابی پخش و پلاییم!
)
الآن ذهنم پر از دو ماه اتفاقای جورواجور و کلی حرفه... نمی دونم از کدومش بگم ... باید فکر کنم! مغزم رو مرتب می کنم بر می گردم!
فقط بگم یه دوست معرکه هم به جمعمون اومده که شدیداً بهش خوش آمد می گم!
(دلم برای یه شعر خوب لک زده! اگه خواستین محبت کنین و نظری بذارین بی نهایت خوشحال می شم یه شعر هم که به ذهنتون می رسه برام بنویسین...یک دنیا ممنون!)
* * *
سفرکرده:
غم نخور یکی همیشه خوبه کیمیا سرشته
آدرس خدارو داره میگه خونمون بهشته
سید محسن:
الهی ای انیس شام تارم == به غیر از لطف تو یاری ندارم
---
الهی این من و این قلب خسته == دل سوزان و این پشت شکسته
---
الهی این من و این خواری من == به روز و شب به این در زاری من
الهی این من و این دردمندی == الهی این من و این مستمندی
---
الهی این من و تنهایی من == الهی این من و رسوائی من
---
الهی این من و این تیره روزی == بود حق گر مرا فردا بسوزی
---
مکن دورم ز بزم اولیائت == نما حشر مرا با انبیائت
----
محسن داداشی:
امشب زمیان جمع من مستم و دل - - - مستی همه وا گذشت و من هستم و دل - - - دل باز به مستی به تو پیوست و کنون - - - من نیز به توبه جام بشکستم و دل