تقدیر ویژه!

یک بیننده ی پرغرور، در تماس با یک برنامه ی تلویزیونی:

«سلام، می خواستم خیلی تشکر کنم از جودوکار پرافتخار ایرانی که با ورزشکار رژیم صهیونیستی کشتی نگرفت.»


(
من هم جا داره از همین جا از این جودوکار پرافتخار تشکر کنم که نه تنها کشتی نگرفت بلکه در مسابقات شمشیربازی هم شرکت نکرد!!!)

حسین پناهی. . .

برای این که بگویی: "سلام"!
باید دلی مُهیا و زلال و درست داشت
برای این که بگویی: "بیایید برای دمی و درنگی با هم باشیم"
باید سینه ای صاف و دستی پاک و روحی آبی داشت
برای این که بگویی: "دوس بداریم و دوستی کنیم"
باید که خودِ دوست،
باید که خودِ عشق شد.
برای آن که بگویی: "هستی و باشی"
باید که خودِ او باشی ...
ای عشق
ای دل دلِ شدن و نبودن
                                            با ما یگانه باش!



تب خال!

سلام،

لیلای عزیز دیگه ما رو به طور کامل از خوندن نوشته های سبز و قشنگ و روان و انرژی بخش و دوست داشتنیش محروم کرد.
برای همیشه جات توی اون صفحه که ذره به ذره اش برامون خاطره بوده، خالی می مونه ... می دونم ... قبوله! همه ی استدلالهایی که داشتی قبوله استاد!
(وای ی ی ی ی ....دارم خفه می شم! کاشکی می شد همه ی چیزایی که می خوام رو اینجا بگم!!!   )

*    *     *

مدتیه که نتونستم چندان به اینجا برسم و به دوستان سر بزنم. به قول بزرگی، "اولاً به چند دلیل"!!!:

هوای ابری علم و دانش

آسمان بارانی فعالیت

هوای گرم زندگی

رعد و برق حوادث

طوفان تفکر

و آسمان صاف اورکات!!

*     *     *

انگشتم تب خال زده! تب خال واقعی ... یه شب خوابید صبح که بیدار شد تب خال زده بود!

پاک نویس!

صبح خورشید آمد، دفتر مشق شبم را خط زد.

پاک کن بیهودست، اگر این خطها را پاک کنم، جای آنها پیداست.

ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست!

تو بگو، من کجا حق دارم مشقهایم را، روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟

می روم، دفتر پاک نویسی بخرم،

«زندگی را باید، از سر سطر نوشت»


اطهر یادته اینو تو دفترم نوشته بودی!؟ ننوشتی از کیه،
 فقط تاریخ زدی:۱۴/دی/۸۱