علت!؟

خیلی وقته که "سحرم" رو تنها گذاشتم...خیلی قبل تر از تاریخ آخرین پست!

نمی دونم چرا... شاید :

- فکرم از سرما یخ زده و از مغزم به دستم نمی رسه.

- مغزم پره از فکرایی که باید خودشون رو از لوله ی باریک خودکار رد کنن و از شدت ازدحام همون بالای لوله گیر کردن.

- مغزم فکرهاشو قایم کرده که مثل یه راز برای خودش بمونه و من الکی دارم بهش اصرار می کنم و هی توش سرک می کشم.

- هر فکری توی مغزم جای خودش رو پیدا کرده و هیچ کدوم دلشون نمیاد از جاشون تکون بخورن که مبادا اون گوشه ی دنجشون رو از دست بدن.

- فکرام به خواب زمستونی رفتن و پتوی سکوت رو محکم دور خودشون پیچوندن.

- مغزم داره خونه تکونی عید می کنه و می خواد برای سال جدید، نو نوار باشه.

- دست مغزم برای فکرم رو شده و هر قالب گول زننده و خوش فرم و خوش عطری رو که جلوش می گیره، از سوراخش بیرون نمیاد که نمیاد!

- فکرم داشت از بازوم سُر می خورد که بیاد رو کاغذ که .... این بار خودم قلم رو زمین گذاشتم و همشون ریختن کف اتاق و همین طور خیره داشتم نگاهشون می کردم فهمیدم که چرا نمی خواستن خودشون رو نشون بدن...

پوزش!

با عرض پوزش مدتیست که در اینجا تکلممان نمی آید!

به محض آنکه آمد، مزاحم می شویم!