امروز اونی که داشت توی دانشگاه راه می رفت و خیلی سرخوش با خودش آواز می خوند رو دیدین!؟
مهم نیست اگر ندیدینش مهم اینه که بدونین داره هفته ی دیگه دفاع می کنه و این پروژه ی دو ساله ی نفس گیر فوق لیسانسش رو به سرانجام می رسونه!
خدایا میشه پایان این همه فشار رو در دفاع من در پنجشنبه ی دو هفته ی آینده قرار بدی؟ لطفا!؟ تمنا؟ التماس؟ عجز؟ لابه؟!
با تشکر و توکل!
من در حال نوشتن پایان نامه و پرت شدن مدام حواسم: وای چقدر دارم وقت تلف می کنم، کلی کارم مونده!
مادر مهربان و نگران فشارهای روی دخترش: وقت تلف کردن چیه؟ خوبه این همه داری "حمالی" می کنی! خب یه استراحتی هم می خوای دیگه!!
متشکرم مادر!!!