-
پاک نویس!
یکشنبه 4 مردادماه سال 1383 13:43
صبح خورشید آمد، دفتر مشق شبم را خط زد. پاک کن بیهودست، اگر این خطها را پاک کنم، جای آنها پیداست. ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست! تو بگو، من کجا حق دارم مشقهایم را، روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟ می روم، دفتر پاک نویسی بخرم، «زندگی را باید، از سر سطر نوشت» اطهر یادته اینو تو دفترم نوشته بودی!؟ ننوشتی از کیه، فقط...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1383 14:32
-
و سحر به دنیا اومد
شنبه 20 تیرماه سال 1383 08:42
سلام، عادت چندین و چند ساله رو ترک می کنم و امسال تو این روز فال حافظ نمی گیرم! این نوشته ی پریسای عزیزه که مثل همیشه منو شرمنده ی لطفش کرد!: همه ی آدما یه روزی پاشون به این دنیا وا شده، یه روز از همین چند روز محدود سال، اما هر یک در زمانی خاص! زمانی خاص! در زمانی خاص هم آسمون دلش از سیاهی ها گرفت، خسته شد بس که شب...
-
قاصدک
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1383 12:12
داشتم جزوه ی یکی از درس های عزیز رو برای اولین بار روز قبل از امتحان نگاه می کردم که یک قاصدک اومد نشست وسط جزوه! منم بهش گفتم: "قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا، وز که خبر آوردی؟" قاصدک جوابمو نداد و فقط چپ چپ نگاهم کرد! منم برای اینکه کم نیارم بهش گفتم: "انتظار خبری نیست مرا...برو آنجا که ترا منتظرند!" اونم محکم تر...
-
این داستان ها واقعی هستند!!
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 19:23
200 تومن می دم به آقای محترم راننده و می گم: زیر تابلو لطف کنید نگه دارید، پیاده میشم. -(پول رو بهم پس می دن) خانوم خرد ندارین؟ 100 تومنی :فکر نمی کنم -می شه ببینین؟ :(می گردم) نه، ندارم -منم 100 تومنی ندارم :خب مسئله ای نیست، بقیه ش باشه خدمتتون! -نه، اینجوری نمی شه اصلاً :خب چی کار کنم؟ همین 200 باشه دیگه...
-
اکتشاف!
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1383 20:53
حریق خزان بود وتاراج باد. من آهسته، در دود شب رو نهفتم و در گوش برگی که خاموش می سوخت، گفتم: مسوز این چنین گرم در خود، مسوز! مپیـچ ای چنیــن تلـخ بر خــود، مپیچ! (فریدون مشیری) همیشه خیلی سریع با باد کولر سرما می خوردم. فقط یک باد مستقیم کولر می تونست منو چند روز درگیرِ سرماخوردگی بکنه! چند وقت پیش وقتی در کلاس زبان...
-
از لغزشها بیاموز!
یکشنبه 24 خردادماه سال 1383 13:54
وقت گرانمایه را در اندوه آنچه باید می شد، بر باد مده. بر آنچه اکنون انجام می دهی، و آنچه در آینده می خواهی انجام دهی، اندیشه کن. بر لغزشهایی که گمان می کنی داشته ای، میندیش، از آن ها بیاموز. «دبی آوری» Don't waste precious time worrying about ...what you should have done But rather, focus your attention ,on what you...
-
وطن
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 09:55
وطن ای وطـــــن ، ای مــادر تاریخ سـاز ای مـــرا بر خــــاک تـــو روی نیــاز ای کویـــر تـــــو بهشت جـــان من عشق جاویدان من، ایـــــــران من ای زتو هستی گرفته ریشـــــه ام نیست جز اندیشه ات اندیشه ام آرشـــــی داری به تیــــــر انداختن دست بهــــرامی به شیـر انداختن کــــــــاوه ی آهنگری ضحــاک کش پتک دشمن افکنی...
-
زلزله!
سهشنبه 12 خردادماه سال 1383 19:01
چه خبره!؟ زلزله ست دیگه، حالا مگه چی شده یا چی می خواد بشه!؟ نمی دونم چرا اینقدر وحشت دارن آدما ... تا یک حدیش معقوله ولی دیگه نباید زندگی روزانه رو مختل کنه! مثل خیلی چیزای دیگه به موقع بهش فکر نشده. چیزای بدتر از زلزله هم تو زندگی هست! نیست!؟ تحمل این زلزله که یک عامل طبیعیه و بشر نمی تونه جلویش رو بگیره خیلی راحت...
-
دریا
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1383 11:52
سلام، A.S.P اسم یک شرکت مهندسیه که سازنده ی ساختمانهای آ.اس.پ بودن و الآن هم روی برج 54 طبقه ی تهران دارن کار می کنن: A.S.P: سروناز : ASP.....As Soon as Possible منا : از سون از پاسیبا پیشی ملوس : 'AMIN SOON PRACTICE' پرندیان : Albalo,PoloباSoup (که سوپ در این اینجا برای هضم غذا وسط اومده) زیر گذر : آسید صالح پشمکى!...
-
سه ره!
یکشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1383 02:23
سلام حتماً اسم ساختمان های آ.اس.پ تا حالا به گوشتون خورده، فکر می کنین A.S.P مخفف چه کلماتیه؟ حتماً بگین! (بچه های دانشگاهمون حق پاسخ گویی به این سؤال را ندارند و در صورت انجام این کار عواقب آن را نیز باید پذیرا باشند!) * * * بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند، گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش، فشرده چوبدست خیزران در...
-
دلم!؟
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1383 15:30
تا شنبه دانشگاه نمی رم! بسه دیگه! حوصله شو ندارم! چرا هر کاری می کنم 2،2 تا می شه 3 تا؟ دلم یک سفر یک روزه به شمال می خواد! دلم یک پرواز از روی زمان می خواد! دلم یک دکمه ی Reset می خواد! دلم یک اراده ی قوی می خواد! دلم شدیداً "دیوانگی" می خواد، البته از نوع خوبش، اونا که بی خیال همه چیز هستن... روان پاک !! دلم یک چراغ...
-
صابری هم رفت!
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1383 00:58
" خنده رو هر که نیست از ما نیست اخم در چنته گل آقا نیست " کیومرث صابری . . . گل آقای ایران . . . روحش شاد، یادش گرامی . . . * * * چند وقت پیش بزرگراه مدرس دچار ترافیک سنگینی شده بود، چون یک فرد تکدی گرِ ژنده پوش کنار بزرگراه افتاده بود، توی تاکسی چند تن از برادران کارشناس که همیشه همه جا حضور فعال دارند اینجوری تحلیل...
-
این روزا چقدر لاک پشت ها و لاک پشت بودن رو دوست دارم!
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1383 17:38
معلم زبان ما، یک بانوی جوانِ فعالِ سرزنده ی خوش خلقِ باهوشیِ که هیچ چیزی ازش پنهون نمی مونه! برخورد با این جور آدمایی که بیشتر از حدی که باید بفهمن می فهمن به طور کلی جالبه. حس ایشون خیلی قویه...خیلی! کاملاً می فهمه درون شما چی می گذره. هر چقدر هم سعی کنین خودتونو عادی و طبیعی نشون بدین بالاخره گیرتون می اندازه! نمونه...
-
پیدا کنید ارتباط این سه مطلب را به یکدیگر!
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1383 23:43
بعد از مدت ها از صدای بارون لذت بردم، بارون هم آروم شده...بارون هنوز هم ناله می کنه...بارون اونقدر ادامه پیدا می کنه تا ابرا خالی بشن و از بین برن و آسمونو سبک کنن...آسمون چه راحت خودشو سبک می کنه...آسمون چیزی رو برای خودش نگه نمی داره، بغض می کنه،داد می زنه و همه چیز رو بیرون می ریزه...آخه آسمون باید آفتابی هم بشه،...
-
بهانه
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1383 11:06
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی ست دل من که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد . . .
-
ترمز
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1383 12:27
سلام حافظ: سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش شد آنکه اهــــل نظر بر کناره می رفتند هزار گونه سخن در دهــان و لب خاموش * * * چه احساسی بهتون دست می ده اگه: در تاکسی نشستید یک آقایی میان چند تا تبلیغ می ریزن تو ماشین و رد می شن، چشمشون به شما که می افته بر می گردن و چند تا دست شما می دن و...
-
صدا...
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 23:40
آغاز و لرزش و پایان آغاز و لرزش و پایان... آغاز و لرزش و چرخش و طپش و فریاد! فریادی که صداش به هیچ گوشی نمی رسه... * * * « پیاز » پیاز چیز دیگریست دل و روده ندارد تا مغزِ مغز پیاز است تا حدِ پیاز بودن پیاز بودن از بیرون پیاز بودن تا ریشه پیاز می تواند بی دلهره ای به درونش نگاه کند ... ویسواوا شیمبورسکا * * * نوروز به...
-
نوروز به روایت تصویر۱!!
جمعه 7 فروردینماه سال 1383 23:38
-
فتحی هم رفت...
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1383 23:13
( امروز۲ فروردینه! یکی این بلاگ اسکای رو از خواب غفلت بیدار کنه!) بریده ی جراید!: تولد بره عجیب الخلقه در سراب؛ سراب-خبرنگار روزنامه محافظه کار! بره ای با چهار دست و چهار پا و دارای سه گوش و با سر عقابی شکل بدون مغز با عمل سزارین در مطب دامپزشکی دکتر محمدعلی دادخواه از شکم مادر خارج شد! ... این بره لحظاتی بعد از تولد...
-
نوروز
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 01:20
سلام! سال 82 هم مثل 79،80،81،... گذشت، مثل ...،83،84 که می گذرن! چه جوری گذشت؟ بالا و پایین زیاد داشت...خیلی زیاد...کم هم چپ و راستمون نکرد! فکر کنم درصد زمان هایی که از پسشون بر نیومدم هم تو این سال زیاد بود! دلم یک تحول درست و حسابی می خواد، نه تو زندگی (اون که ماشاالله تحولاتش بیش از معمول هم هست!!) تو وجود خودم.یک...
-
آرامش
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 00:22
سلام، چقدر آرامش و سکوت برف رو دوست دارم... (فکر می کردم چهارشنبه سوری باید از روی آدم برفی هامون بپریم!) * * * سوء استفاده: کوچولوی 4 ساله در شلوغیه میدان تجریش!!!: :بابا اینجا چرا اینقدر پلیس وایساده؟ -برای اینکه مراقب باشن بچه ها مامان باباهاشونو اذیت نکنن! * * * این زوج خوشبخت 98 و 75 ساله ای که گفته بودم قبلا!؟...
-
قلم
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 20:11
تردید قلم...کاسه ی از آش داغ تر!...می خوام بنویسم...به تو چه ربطی داره؟...اومدم داد بزنم...بنویس قلم...بنویس...اگه می تونی بنویس...اگه دلت میاد بنویس...اصلاْ می تونی برای نوشتنش کلمه پیدا کنی؟...کمک کن دیگه...خالی شو...یه چیزی می گما...اصلاْ ننویس...خیلی بدجنسی...نه، بدجنس نه...جسارت نداری...جسارت...چه کلمه ی...
-
بنیاد قانونمند...سال خدمت رسانی...!
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 09:47
سلام، :برای پروژه ی ... باید برید بنیادِ ... قسمت کتابخونه. یک خانوم و آقایی اونجا هستند که مثل خروس جنگی همیشه به هم می پرند و با هم دعوا دارند، اگه اون روز با هم دعوا کرده باشند جوابتونو نمی دن ولی اگه دعوا نکرده باشند راهنماییتون می کنن . . . * * * یک خانوم میانسال در حال درد دل در خیابان! :چند روز پیش منتظر اتوبوس...
-
از ۱۱۸ نپرسید!
شنبه 16 اسفندماه سال 1382 23:48
سلام، برگه های راهنمای مشترکین تلفن ثابت رو دیدین که با قبض ها میاد در خونه!؟ گاهی این راهنماها روحیه ی آدم رو کلی شاد می کنند: هنگام تماس با مرکز اطلاعات تلفن 118 ، از پرسیدن اطلاعاتی مانند وضعیت آب و هوا، تعطیلی مدارس و ادارات، فیلم سینمایی، نتایج مسابقات، قیمت کالاها، وضعیت ترافیک و سایر موارد غیر مرتبط خودداری...
-
بیراهه
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 23:53
گوش های پر از حرف های بیهوده ام را پر می کنم از صدای گنجشکان چشم های پر از رنگ های تیره ام را پر می کنم از آبی شفاف آسمان خسته ام از راه های درازِ پر بن بست از بیراهه ای می روم که در انتهای آن دریاچه ای ست با آسمان آبی یکدست .... «قدسی قاضی نور» گاهی برای پیدا کردن همین بیراهه که خودتو بندازی توش هم دچار دردسر می...
-
پیشا پیش ببخشید اگه...!
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1382 23:10
«تسلیت بابت این ایام» سلام، خاطرتون هست که قبلاً گفته بودم ID من در یاهو هک شده، بعد از اون هک و عوض شدن پسورد و عوض شدن اطلاعاتی که می شد باهاش پسورد جدید گرفت، از یک ID دیگه استفاده می کردم که با خیلی از دوستان قدیمی و بستگان در ارتباط بودم و متأسفانه در یک زمانی که من دسترسی به کامپیوتر نداشتم این ID هم آن لاین و...
-
سرزمین عجایب!
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 23:13
سلام! با یکی از دوستان چند وقت پیش هم مسیر شده بودیم، گفت دارم می رم خونه و منم داشتم می رفتم دانشگاه و خلاصه فهمیدیم خونه ی ما نزدیک دانشگاه اوناست و خیلی دور از خونه ی اونا و دانشگاه ما هم نزدیک منزل اوناست!! منم به شوخی گفتم: می تونیم یه کاری بکنیم، شما از این به بعد برو سر کلاسهای من، منم میرم سر کلاسای شما!!...
-
تنها!؟
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 23:31
اگر تنها ترین تنها شوم . . . تنهایی چیه!؟!؟! چی می گی سحر!؟
-
روزگار!!
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 10:24
سلام، یادمه چند ماه پیش، یکی از کسانی که قصد داشتند کاندیدای این دوره از مجلس بشن می گفتند:«فقط کافیه که مردم بیان پای صندوق ها، اگه بتونیم یه جوری مردم رو پای صندوق ها بکشونیم دیگه همه چیز حلِ ... فقط مشکل همینه که مردم نمیان رأی بدن.» خلاصه ایام گذشت و از قضای روزگار ایشون هم رد صلاحیت شدند! نمی دونم چی شد که یکدفعه...