-
این نه منم!
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 22:57
سلام! امروز در میدان انقلاب، این طرف و اون طرف دنبال کارای تحقیقم می دویدم که یک خانومی اومد جلو و خیلی گرم و صمیمی شروع کرد به سلام و احوالپرسی. بعد پرسید: امروز دانشگاه بودی؟ - بله! : عابدی اومده بود؟ - نه! نیومده بود! : اِ!؟ پس عابدی نیومده بود؟ - نه! من که عابدی یی امروز دانشگاه ندیدم!!!! :خب پس مرسی.خداحافظ. باور...
-
می رسد آن روز...آری...می رسد آن روز!
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1382 01:53
سلام، لیلای عزیز مثل همیشه منو شرمنده ی لطف بی نهایتش کرد: می رسد آن روز من ایمان دارم که خورشید از افق برخیزد و دریا ز توفان وارهد درختان راز ِ هستی را به رقص آرند باد آواز ِ محبت سردهد بر شاخه های بید رود تا دریا شود از شوق ِ بوسه های بی مانند ِ باران طرب از آسمان جاری شود تا سکوت ِ خالی ِ دل زندگی جاری شود تا ژرف ِ...
-
کو . . . کو؟
یکشنبه 19 بهمنماه سال 1382 01:28
شبی خواهد رسید از راه، که می تابد به حیرت ماه، می لرزد به غربت برگ، می پوید پریشان،باد فضا در ابری از اندوه درختان سر به روی شانه های هم -غبارآلود و غمگین- راز واری را به گوش یکدگر آهسته می گویند. دری را بی امان در کوچه های دور می کوبند. چراغ خانه ای خاموش، درها بسته، هیچ آهنگ پایی نیست کنار پنجره،نوری،نوایی نیست . ....
-
فریاد!؟
چهارشنبه 15 بهمنماه سال 1382 23:13
سلام؛ من هر بار که به قصد داد و بیداد میام اینجا صفحه ی بلاگ اسکای باز نمی شه!! دیشب هم یکی از همون شبا بود که اومدم مطلب جدید (هوارِ جدید!) بگذارم که خودمو کشتم صفحه باز نشد! دیگه کی جرأت داره اونا رو اینجا بنویسه!؟!؟! * * * دیشب به دوره گردی که با آکاردئون سلطان قلب ها رو می زد و می خوند حسودیم شد! * * * اتاق، حجم...
-
در کجای دنیا هستم!؟
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 18:38
سلام ! این شعر یه جورایی به دلم نشست ! تکیه بر جنگلِ پشت سر روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم حالِ دریا آرام و آبی ست حال جنگل سبزِ سبز است من که رنگم را باران شسته است در چه حالی آیا هستم؟ فوج مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز حیف ! انسانم و می دانم تا همیشه تنها هستم وقتِ دل کندن از دیروز است...
-
بالاخره!
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 22:14
سلام، امتحانا ۲۲ دی شروع شدند و آخرین تحویل پروژه هم ۲۶ بهمن هستش! قبلاً تعطیلات 2,3 روزه بین ترم داشتیم ولی این خیلی هیجان انگیزه که این بار تعطیلات "منفیِ یک روز" است، گفتن از 25 بهمن ترم جدید شروع می شه!!! * * * نمایشگاه مبلمان و دکوراسیون داخلی هم نشون داد که عموماْ شرکت ها طی یک سال هم می تونن حرف تازه ای برای...
-
آنچه گذشت . . .!
جمعه 10 بهمنماه سال 1382 10:52
به علت بی خانمانی در مخروبه های قدیمی به سر می بردیم که فعلا برگشتیم!!! به گزارش واحد مرکزی خبر در مقابل چشمان حیرت زده ی دانشگاهیان سحر برای اولین بار در یکی از دروس خود دچار سقوط آزاد گردید. وی معتقد است اگر این اتفاق در مورد یکی از دروس نظری افتاده بود چندان تکان دهنده نبود که حال در مورد یک درس عملی افتاده که یک...
-
زندگی
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 22:02
آری،تا شقایق هست، زندگی باید کرد. . .
-
صبر . . .
یکشنبه 7 دیماه سال 1382 01:27
ضایعه ی از دست رفتن تعداد زیادی از هموطنان رو عمیقاْ تسلیت می گم. یادمون باشه به جز کمک های مادی، کار دیگه ای که از دستمون بر میاد اینه که دعا کنیم خداوند به آسیب دیدگان این حادثه صبرِ تحملِ سختی ها و دوری ها رو عنایت کنه. آمین! این عکس نوروز ۷۶ گرفته شده . . . به یادماندنی ترین عید زندگیم! و ارگ بم، تنها مکان تاریخی...
-
هیچ
پنجشنبه 4 دیماه سال 1382 23:58
نه تو نه سکوت نه شاخه ی فروردین نه همهمه ی دور خاطره ی خواب زده. نگاهم چه بی رؤیا گذشته است! «غلامعلی کریمی» * * * میلاد مسیح مبارک! شنبه امتحان میان ترم داریم!! یه خورده کارای دانشگاه به هم گره خورده.نه ... بیشتر از یه خورده! * * * بیش از این ها، آه ... آری، بیش از اینها می توان خاموش ماند! «فروغ فرخزاد»
-
شب یلدا
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 23:28
سلام؛ شب یلداتون مبارک!! از تفأل این شب که نمی شه گذشت! ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود وین بحث با ثلاثه ی غساله می رود آن چشم جاودانه ی عابــد فریب بـیـــن کش کاروان سحــــر ز دنباله می رود یه سری حرف هم بود از این طرف و اون طرف که می خواستم بنویسم ولی خدا رو شکر فعلاْ چندان حرف زدنم نمیاد! آها فقط امشب خودمون...
-
تولدت مبارک!
جمعه 28 آذرماه سال 1382 13:44
سلام! امروز تولد سارا خانومِ عزیزِ گلِ دوست داشتنیه !! و به قول «چیه» (سارا شما ندیدیش خیلی به ذهنت فشار نیار، یک شخصیت مهمِ عروسکی تلویزیونه!) خیلی هم لُپ کِشونیِ!! تولد تولد تولدت مبارک . . . مبارک مبارک تولدت مبارک . . . بیا وبلاگ آپدیت کن . . . تا صد سال زنده باشی!! امیدوارم 5465425721 سال دیگه هم با خوبی و خوشی و...
-
تعقیب و گریز!
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 01:08
سلام، یک جفت چشم همیشه در تعقیب و جفتی دگر همیشه در گریز این بازی کودکانه را تمام کن! * * * یک سری لینک در ستون کنار اضافه کردم، ممنونم از لیلای عزیز که در جمع و جور کردنشون خیلی کمک کرد. هر کس تونست یک ارتباط منطقی بین افرادی که این صفحه ها بهشون تعلق داره پیدا کنه جایزه داره! ممنون می شم اگر هم کسی آدرسی از این نوع...
-
ساخت باید مرغ را با خستگی های قفس
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 23:18
خسته تر خواهد شد از بیهوده بال و پر زدن سلام، شب جمعه حدود ساعت 7 شبکه 3 رو دیدین؟ منم از اولش رو ندیدم ولی مصاحبه ای بود با یک خانمی که ناتوانی های زیاد جسمی داشتند ولی با این وجود همه ی فعالیت های روزمره رو خودشون انجام می دادند و تابلوهای رنگ روغن زیاد و قشنگی فقط با پا کشیده بودند و با کامپیوتر کار می کردند و با...
-
سفر
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1382 12:25
سلام! با دانشگاه یک سفر اجباریِ درسی 3 روزه باید بریم! 3 هفته است دارم تلاش شبانه روزی می کنم که یه جوری نروم، ظاهراً هیچ راه خداپسندانه ای که باهاش بشه از زیر این قضیه در رفت وجود نداره! می گن 12 نمره ی پایان ترم رو این سفر داره، حیف که شدیداً احتیاج به پاس شدنه همه ی درسا دارم وگرنه حتی حاضر بودم نمره شو نگیرم! قرار...
-
بارون
جمعه 7 آذرماه سال 1382 23:43
بازم بارون و بازم بوی غربت ... یادآور حس تردیدی که یقین شد و یقینی که پوچ شد... ناله ای که از آسمون به زمین میاد و زمینی که خودش پُره از حس گریز... بُتی که بزرگ و بزرگترش کردیم و تلنگری که همشو فرو ریخت... غم از دست دادن، لذت کشف و ترس از اشتباه . . . * * * یک شعر هم از پریسای عزیز که این روزا حس غریبی داره اذیتش می...
-
عید مبارک!
دوشنبه 3 آذرماه سال 1382 21:53
سلام؛ اول از همه عیدتون خیلی خیلی مبارک، سه شنبه و چهارشنبه ش مهم نیست مهم عید بودنشه! تازه در خبر است که سحر به سال قمری در چنین روزی چشم به جهان گشوده!!! * * * یک تبریک خیلی مهم دیگه هم داشتم برای یک فرد خیلی خیلی مهم که من تاحالا بیشترین آزار و اذیت رو تو زندگیم نثار این وجود عزیز و دوست داشتنی کردم ولی اونقدر عزیز...
-
بوستان!
چهارشنبه 28 آبانماه سال 1382 08:05
«اینهمه دارن داد میزنن که تفاوت بین زن و مرد رو از جامعه دور کنن انوقت شما خوشحال میشی باز از اینکه دارن سوا میکنن همه رو از هم...مثل دو حیوون درنده؟ چرا اصلا باید کس دیگه ای تصمیم بگیره که توی پارک باید سوا باشن یا نه؟....» سلام! موضوعی رو باید عرض کنم خدمت دوستی که به شعف من نسبت به ایجاد پارک های ویژه بانوان اعتراض...
-
نمی دانم
دوشنبه 26 آبانماه سال 1382 23:51
در درون من چه می گذرد؟ نمی دانم من طلسم شده ام و راز شکست این طلسم را نمی دانم. "آنتوان دوسنت اگزوپری" گریز . . . گریز تا دل شب . . . گریز از امروز . . . گریز از هیاهو . . . . . . گریز از تردید . . . گریز از عجز . . . گریز از دغدغه . . . فکر . . . حس . . . این نیز بگذرد . . . اندکی صبر . . . !
-
تلاش!
یکشنبه 25 آبانماه سال 1382 10:42
سلام! *---*---* نکته ی آموزشی: در یک مجموعه ی تحت بار محوری، اگر ماکزیمم تنش وارده بر نمونه، از حد الاستیک تجاوز نکند، بعد از برداشتن بار، نمونه به شرایط اولیه بر می گردد. اگر تعداد تکرار بارگذاری در حدود چند ده یا چند صد نوبت باشد هیچ اشکالی در حکم فوق ایجاد نمی شود. اما اگر تعداد چرخه های تکرار به چند هزار یا چند...
-
حافظه!
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 23:19
سلام، بابا مردم باهوشن! حافظشون خوب یاری می کنه ! باید یک فکر اساسی برای خودم بکنم، مثلاً « تقویت حافظه فوری!» یا «تقویت حافظه در کمتر از ۲۴ ساعت!» یا «تقویت حافظه تضمینی!» یا «تقویت حافظه بودن دارو!» به هر حال . . . ! تو حیاط دانشگاه با مهرنوش ایستاده بودیم : مهرنوش: اون ماجرایی که برات تعریف کردم، سحر ـ کدوم!؟ :...
-
زخم!؟
سهشنبه 13 آبانماه سال 1382 23:35
سلام! قابل توجه همه! این یه جایی قطعاً به دردتون می خوره! زخم های آدم، سرمایه ست سرمایه تو، با این و اون تقسیم نکن داد نکش، هوار نکش . . . آروم و بی صدا همه چیز رو تحمل کن! فیلمِ شب یلدا
-
درس!
شنبه 10 آبانماه سال 1382 19:02
سلام، در کل کتاب های پربار زبان انگلیسی طول تحصیلمون فقط یک قسمت از یکی از درسای پیش دانشگاهی تو ذهنم مونده: If people backaway when you are talking to them, they are not being impolite, It is just because you have invaded their personal teritory. توجیه قشنگیه نه!؟ * * * تای بوید گفته: «موفقیت آن است که از آنچه سهم...
-
تولد؟
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1382 00:19
سلام، اگه بودی حتماً امروز بارها می شنیدی که « تولدت مبارک » مثل چند سال پیش. منم یادم نبود، تقویم رو که دیدم یه دفعه از جام پریدم و کشیده شدم اینجا، بی معرفت نشدم، می دونی که این روزا ... نه توجیه نمی کنم، می گذاریم به حساب همون پنیره! پس با یک دنیا خاطره ی خوب و شیرین از خونه و مدرسه و با یک حسِ بزرگِ احترام می گم:...
-
واژه
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 11:15
سلام، به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است ... یکی از تنها شعرای سهراب که فهمیدمش! (قابل توجه فرناز!) هفته ی پیش سفر یک روزه ای به کاشان از طرف دانشگاه داشتیم، اطهر قرار بود شرح کامل وقایع رو اینجا بده که افتخار نداد! (یکی از تنها وظایف اطهر اینه که به من سفارش بکنه که کمتر پنیر...
-
چرااااااااااااغ!
شنبه 26 مهرماه سال 1382 23:40
-
انرژی
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 22:26
سلام سرِ یک کلاس ۶ ساعته ی عزیز بودیم، پریسا گفت « سحر احساس می کنم احتیاج به انرژی داری (عجیب بدون اینکه بدونه راست می گفت!) خیلی دوست دارم بهت انرژی بدم ولی نمی دونم چی کار کنم.» بعد شروع کرد تند و تند چیزی نوشت و داد و فریاد که « وای نمی دونی چی از آب در اومد!» (در این لحظه جا داره که از نهایت توجه به کلاس از...
-
باز هم ...
جمعه 18 مهرماه سال 1382 21:01
سلام، به عنوان تمرین قراره طرح یک کافه رو در پارک جمشیدیه بدیم و از اونجایی که ما خیلی اوقات فراغت داریم، استاد محترم فرمودند برای این طرح سعی کنید حداقل ۴-۳ بار برید و محیط پارک رو دقیق ببینید. بچه ها برنامه اش رو برای دیروز ترتیب دادند و من هم بعد از کلاس زبان صبح، خودم رو بهشون رسوندم. البته یک کار عجیب هم کردم و...
-
بغض!
شنبه 12 مهرماه سال 1382 23:04
سلام، آسمون هم با تمام عظمتش بالاخره بغضش ترکید و طبیعت هم به احترامش سکوت کرد ... بارید و بارید و بارید و ... آروم شد! رعد و برق ساعت هاست که مهمون پایتختِ ، پایتخت عزیزی که عزتش رو مدیون ایرانی بودنشه...
-
.
جمعه 11 مهرماه سال 1382 12:00